#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_82
احساس کینه اي داشتم که فقط همه چیز را خراب تر می کرد بنابراین آن را مخفی کردم به. نرمی گفتم: "
" .صبر کن
نوك انگشتانم را روي لب هایش کشیدم. " بهت گفتم، من اونطوري نیستم. اما اگه تو اصرار داري با دهنت
" .یه کاري بکنی می تونم چند تا پیشنهاد بهت بدم
" این حرف علاقه اش را جلب کرد. " ها؟ مثل چی ... ؟
.و در آن لحظه بود که درب اتاق باز شد
به سرعت با یک جهش از هم جدا شدیم.انتظار ارشدها یا و سرپرست خوابگاه را داشتم،اما به هیچ وجه
.انتظار نداشتم دیمیتري در آستانه ي درب ایستاده باشد
طوري را ما نگاه می کرد که انگار انتظار دیدنمان را داشت،و در آن لحظه ي وحشتناك طوري به نظر می
رسید که انگار طوفانی در راه اسن.حالا می فهمیدم چرا جیسون را او خدا می نامید در. یک چشم به هم زدن
.طول اتاق را طی کرد و جسی با را گرفتن پیرهنش بلند کرد، نزدیک بود را او کاملا از زمین جدا کند
" با صدا بلند گفت: " اسمت چیه؟
" .ج ... جسی قربان.جسی زکلوس قربان "
" آقاي زکلوس شما اجازه داري توي این قسمت از خوابگاه باشی؟ "
" نه قربان "
" در مورد قوانین حاکم بر ارتباطات دخترها و پسرها توي این قسمت اطلاع داري؟ "
" بله، قربان
پس بهت پیشنهاد می کنم با بیشترین سرعتی که می تونی از اینجا دور بشی و گرنه می دمت دست کسی "
که متناسب با این قانون شکنی تنبیهت کنه.اگه هم یه بار دیگه اینطوري ببینمت، " به جایی که من بدون
لباس چمبره زده بودم اشاره کرد. " خودم کسی هستم که تنبیهت می کنه.مطمئن باش درد آوره.متوجه
" شدي؟
جسی غلتی زد و چشمانش گشاد شد از. اعتماد به نفسش خبري نبود.اعتماد به نفسی که تصور می کردم
" همیشه داشت، اما حالا در میان دستان دیمیتري قد بلند و بی نقص محو شده بود. " بله قربان
پس برو! " دیمیتري را او رها کرد و اگر جس می توانست حتی سریعتر از ورود دیمیتري خارج می "
شد.مربی به ام سمت من برگشت، درخشش خطرناکی در چشمهایش وجود داشت او. چیزي نگفت اما خشم
.و ناراحتی اش همه چیز را کاملا رسا و واضح بیان می کرد
.و سپس آن درخشش تغییر کرد
طوري که انگار تعجب کرده بود، گویی به تا حال مرا ندیده بود.اگر کس دیگري جاي دیمیتري بود می گفتم
در حال دید زدن من است و چون این فرد خود دیمیتري بود می دانستم که قطعا در حال بررسی ام
است.بررسی چهره و بدنم.ناگهان متوجه شدم که تنها یک شلوار جین پا به دارم و یک س ن.ي.ت.و. مشکی
رنگ هم تنها چیزي بود که بالا تنه را ام می پوشاند.می دانستم که دختران زیادي در این مدرسه حضور
romangram.com | @romangram_com