#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_57

بود.لیزا سریع خودش را تکان داد، اما من هنوز داشتم بر اثر سر خوردن برف سرد بر روي موها و گردنم
.داد و بیداد می کردم
چند نفر دیگر هم نزدیک ما جیغ کشیدند به و خاطر بهمن کوچکی که آمده بود سر و صدا راه انداخته
.بودند
" از لیزا پرسیدم: " تو خوبی؟
.پالتویش کاملا خیس شده بود و موهاي بلوند مایل به سفید او، یک طرف صورتش چسبیده بود
" .از میان صداي به هم خوردن دندان هایش گفت: " آ آ ... آره

.پالتوي خودم را در آوردم او به و دادم.سطح صاف و براقی داشت و تقریبا برف از سطحش نفوذ نکرده بود
" .پالتوي خودتو در بیار "
" ... اما خودت چی "
" .اینو بگیر گفتم "
وقتی پالتوي من را گرفت سرانجام خنده اي کردم که همیشه به دنبال چنین شرایطی می آید به. چشماش
.نگاه نمی کردم و در عوض پالتوي خیسش را نگه داشته بودم تا مال من را بپوشد
" .کاش پالتو نمی پوشیدي رز "
.صداي رالف سارکوزي بود، موروي گنده و چاق نامعمول همیشگی او از. متنفر بودم
" .اون پیرهنت به نظر خوب خیس شده ها "
" پیرهنت که خیلی قناسه، باید بسوزونیش.راستشو بگو، پیرهنتو از کدوم بدبخت کارتن خوابی گرفتی؟ "

.این یکی صداي میا بود
.در حالی که قدم می زد و دستش را دور بازوي آرون حلقه کرده بود، به سمتش خیره شدم
حلقه هاي موهاي بلوندش کاملا آراسته و مرتب بود، و یک جفت کفش پاشنه دار هم پوشیده بود که از
کفش هاي من خیلی بهتر به نظر می رسید.حداقل این طوري بلند تر معمول می شد.آرون چند قدم عقب تر
. او از بود اما به طرز شگفت آوري خیس نشده بود با. دیدن ظاهر و تر تمیز میا فهمیدم قضیه چیست
" پرسیدم: " فکر می کنم می خواي پیشنهاد سوزوندن پیرهنمو بدي، ها؟
.سعی کردم نشان ندهم چه توهینی به من کرده.خودم می دانستم لباس هایم دو سال پیش از مد افتاده
اوه، صبر کن، آتش عنصر تو نیست، هست؟ با تو آب کار می کنی.عجب تصادفیه که برف درست روي ما "
" ریخت و شما هم یه قطره خیس نشدید، ها؟
طوري نگاه کرد که انگار او به توهین شده، اما درخششیکه در چشمانش بود می گفت که از این جر و بحث
.و تیکه پراندن خیلی لذت می برَد
" خب حالا این یعنی چی اون وقت؟ "


romangram.com | @romangram_com