#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_20

" .چی کار می کردي
.و یک ساعت بعد او جواب سؤالش را گرفت
" تمرین نکردي، ها؟ "
.ناله کردم: " آ آ آ ... " یک لحظه از گفتگوي معمولی ناتوان شدم
.دستش را دراز کرد تا کمکم کند از کفپوشی که نزدیک پنجاه بار من بر را آن زمین زده بود بلند کند
. او به گفتم : " ازت متنفرم. " کبودي روي رانم را که فردا تبدیل به کوفتگی درد آوري می شد مالش دادم
" .اگر عقب می کشیدم بیشتر ازم متنفر می شدي "
.موافقت کردم. " آره، درسته. " سکندري خوردم
" .راستش خوب مبارزه کردي "

" .چی؟ من فقط پشتمو بهت کردم تا منو بزنی "
خب البته که کردي. دو ساله پشتتو به من می کنی اما. هی، تو هنوز داري راه می ري.همین خودش یه "
.عالمه است. " نیشش باز شد
" بهت گفته بودم ازت متنفرم؟ "
لبخندي تحویلم داد که به سرعت به خاطر چیزي جدي تر کم رنگ شد. " بد برداشت نکن ولی ... منظورم
" ... اینکه خب تو خیلی سرسختی و اهل مبارزه اي ، اما امکان نداره بتونی خودتو به امتحاناي بهار برسونی
توضیح داد: " اونا مجبورم کردن جلسه هاي تمرین فوق العاده بردارم. "مهم نبود، قصد داشتم خودم و لیزا
را قبل از این که تمارین مشکل ساز بشوند از اینجا بیرون ببرم. " آماده می شم تا اون موقع. " " تمرین فوق
" العاده با کی ؟
" .اون یارو قد بلنده ، دیمیتري "
" میسون ایستاد به و من خیره شد. " با تو بلیکوف تمرین فوق العاده داري؟
" آره، مگه چی شده؟ "

" .خب اون ... اون، خداي این کاره "
" زیادي لاف نمی زنی؟ "
نه دارم جدي می گم. منظورم اینکه خب ... اون معمولا آروم و گوشه گیره، اما موقع مبارزه ... واي.اگه "
" .الان جلوي من زخمی شدي ، جلوي اون می میري
!عالی بود.یک چیز دیگر براي اینکه روزم از را این هم بهتر بکند
با آرنج به شانه اش زدم به و سمت کلاس دوم حرکت کردم.کلاسی که تمام لازمه هاي نگهبان شدن را در
بر می گرفت و براي سال آخري ها واجب بود. در حقیقت این سومین بخش از مجموعه کلاس هایی بود که
از سال سوم شروع می شد.این بدان معنی بود که این کلاس را هم پشت سر نگذاشته بودم اما امید داشتم با
.محافظت از لیزا در دنیاي واقعی چیز بیشتري به دست آورم

romangram.com | @romangram_com