#پانزده_سال_کابوس_پارت_59

نمیدونم جیل اومده به جزیره یا نه ...دختره بی فکر آخه این چه کاری بود کرد! ردیابشم که گم کردیم!

ولی از یه ورم خوش حال بودم که تونستم ایدا رو ببینم حق داشت واسه خودش کار کنه رئیس جمهور بد کاری باهش کرد...!

یهو ایدا رو بایه پسره که وارد کلبه شدن دیدم ...اینجا چه خبره ایدا با این پسره چه غلطی میکرد!

همین طوری که تو فکر بودم ...اومدم برم طرفشون که به طور نا گهانی یه سرنگ حاوی ماده بیهوشی تو شونه دستم فرو رفت سست شدم ...دیگه چیزی نفهمیدم!

*****

ـ:هی یارو چه خبرته بیدارشو دیگه...! خواب به خواب بری تو بابا ...!ده بلند شونکنه مردی

باتکون محکمی که بهم خورد بهوش اومدم...چشام تارمیدید ولی کم کم عادی شد...

اطرافم کاملا نا آشنا بود ولی معلوم بود همون کلبه هست...یکی محکم زد تو پهلوم همون پسره عوضی بود..تازه موقعیتمو دیدم با طناب محکمی اپشت به این پسره بسته شده بودم .

-:بالاخره کپه مرگتو بلند کردی؟

لئون:تودیگه از کدوم قبرستونی پیدات شد اینجا کجاست!

ـ:با من درس صحبت کن !مثه فیل میخوابیا ...خواب به خواب بری ..یه کاری بکن الان میان میکشنمون!

لئون:احمق آخه من با این دست بسه چیکار میتونم بکنم!


romangram.com | @romangram_com