#پانزده_سال_کابوس_پارت_4

لئون وکریس هرکاری برای پیدا کردن آلبرتو ودبرا کردن ولی تلاششون بی نتیجه ماند .شهر راکون سیتی نابود شد وتوسط یک بمب اتمی به خاک نشست اما آلبرت با نمونه هایی که دردست داشت سعی کردآمبرلا رو احیا کنه .

دبرا خیلی برای پیدا کردن خواهرش تلاش کردوحتی چن بار ازپیش آلبرت فرار کرد اماآلبرت مانعش شدو اونو تو آتش جهنمی میراث باقی مانده آمبرلا غرق کرد.

همان طورکه گفته شد هلنا یکی از اعضای تولید ویروس بود البته به طور ناخوسته دست به این کار زده بود وبه همین دلیل خودرا گناهکار میدانست ومرگ پدرومادرشو تقصیر خود گذاشته بود وبا پیوستن به گاردامنیتی ونجات خواهرش سعی برجبران داشت .

راکون سیتی درناحیه غربی آمریکا قرار داشت ویازده سال رهبری آن بدست وارن افتاد وارن ازرو بی تجربگی ونادانی تمام فعالیتای مردم شهر را به آمبرلا سپرده بود . پنجاه درصد مردم کارمندان شرکت آمبرلا بودن ووارن باباخبر شدن این موضوع وکل ماجرای سازمان تروریستی توسط کریس

نیروهایی برای مقابله باسازمان

تروریستی آمبرلا انجام داد . سرانجام توسط آلبرت وسکر به طور النی به قتل رسید ... وبا روی کار اومدن آدام بن فورد وواردشدنش به این جریانات داستان شروع میشود.

آدام بن فورد رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا دراین شهر عهده دار کاراشد ,ولی وقتی میبیند کاری ازش ساخته نیست مجبور به همکاری با وسکر میشود وبه طور نمایشی و غیر واقعی آمبرلا وراکون سیتی را نابود کند.

جیل بن فورد که درواقع به جیل ولنتاین شناخته شده بود از کارای پدرش کاملا بی اطلاع بود وفامیلی او ولنتاین نبود او تنها فرزند رئیس جمهور یعنی آدام بن فورد بود ووقتی درگارد ریاست جمهور

آدام بن فورد بود ووقتی درگارد ریاست جمهوری واردشد ازپدرش خواست که با یه شناسنامه قلابی به اسم جیل ولنتاین درگارد امنیتی مشغول به کار شود .

درواقع برای اینکه نمیخواست همکارانش ازهویت او با خبر شود تاراحت به کارش ادامه دهد...!

جیل****

جیل: وای بابا خواهش میکنم بس کن یه جوری باهام رفتار میکنی انگار بچه ام فک نمیکنی دیگه بزرگ شدم.!


romangram.com | @romangram_com