#پانزده_سال_کابوس_پارت_24
جیل: خوب حالا بسه رانی الان بیدار میشه راستی کلر این بچه پدر مادرش کجاست تو از کجا پیداش کردی؟
کردی؟
کلر:باشه بهت میگم خوب گوش کن!
کلر************
من بی خبر وبدون اطلاع پامو به سیاتل گذاشتم حتی از کارای جدید آلبرت بی خبر بودم ....!
بادیدن دوستم که قبلا باهاش همکاری میکردم رفتم طرفش ...
کلر: ربکا عزیزم سلام خوبی مرسی که استقبالم اومدی
ربکا: خواهش میکنم عزیزم خوش اومدی ...انگار خیلی خسته ای درسته؟
کلر:آره این دوست جدیدم یه ذره ام نذاشت بخوابم حسابی خسته
با صدای بچه ای که کنار ربکا بود توجهم بهش جلب شد.
ـ:خاله من خسته ام بریم خونه دیگه!
ربکا:ببخشید عزیزم حواسم بهت نبود الان میرم ماشینو میارم ..کلر ببخشید میشه حواست به رانی باشه تا من ماشینو بیارم ممکنه طول بکشه!
romangram.com | @romangram_com