#پانزده_سال_کابوس_پارت_20
خدارو شکر کلر نجاتم داد.
جیل: الان وقت این حرفا نیست زود باش بیا
سریع فلنگو بستم خدایا اصلا فکرشو نمیکردم واسه پنهان کردن هویتم اینقدر باید اذیت بشم..!
لیون(به راهم ادامه دادم زمان خودش همه چیو مشخص میکنه بالاخره میفهمم که این دختره کیه چه الان چه چن وقته دیگه (
لئون:جیل از کنار من تکون نمیخوری فهمیدی؟
جیل:یعنی...
نذاشتم ادامه بده...
لئون:همینکه گفتم بامن بحث نکن !
کل فرودگاه با خاک یکسان شده بود دور برمون زامبی ریخته بود دیگه داشتم کلافه میشدم .
سناتور :یعنی میخوایم از بین اینا بریم؟
لیون :ما یه راه صافو مستقیم به سمت خروجی اصلی فرودگاه داریم هر چقدر که بتونیم میکشیم بعدش خارج میشیم !
تاجایی که امکان داشت زامبی کشتیم تقریبا در حال اتمام بود که سناتور به طرفم خیز برداشت اسلحه ام از دستم پرت شد و با رانی دوتایی افتادیم پائین .
romangram.com | @romangram_com