#پانزده_سال_کابوس_پارت_147

ایدا:لئون واقعا ازت ممنونم تا اینجا خیلی بهت مدیونم ...

با لبخند جوابشو دادم که محکم زد تو شونه راستم بعدش باخنده گفت:اینو زدم تا دیگه بهم دستور ندیا!

خندیدیم......

ایدا:خوب من باید برم!

لئون:چی؟

ایدا:خواهش میکنم عصبانی نشو الان که باید هم از اون دوات بازجویی کنی هم باید بری دنبال لوئیزو هلنا درضمن من هیچ وقت یه جا بند نیستم خودت که بهتر میدونی!

لئون:البته اگه دوباره هوس رفتن به چین نکنی!

خندیدو گفت:نه همون یه بار واسه هفت پشتم بسه دیگه نمیخوام هم خودمو هم تورو تو دردسر بندازم!

ایدا:حالا میتونم برم؟!

لئون:کجا میری؟!

ایدا:میخوام برم غرب جزیره توهم بعدا بیا از ویر جیل شنیدم اونجا دونفر هستن که که یه سری زامبیای مذهبیو هدایت میکنن باید برم اونجا ببینم چه خبره!

لئون:خیلی مراقب باش خطرناکه هان گن کفته بود اونجا نرم ولی نمیشه اونجارم ول کرد بعدا باهانی گن تماس میگیرم میگم بهت راهنمایی کنه!


romangram.com | @romangram_com