#پانزده_سال_کابوس_پارت_127

-:نمیشه بگو اینجا چیکار میکردی؟

شری:به توچه ؟فضولو بردن جهنم گفتن هیزمش تره!

ماشین باصدای بدی ترمز کرد!اگه کمربندمو نبسته بودم باسر رفته بودم توشیشه!...آخه من به این بگم میخواست منو ببوسه منم فرار کردم!...تازه داشتم براندازش میکردم...چشای مشکی موهای قهوه ایی خیلی تیره بینی متانسب خوش فرم لبای متوسط خوگل که آدم دلش میخواست محکم بوسش کنه

هیکلشم که حرف نداشت...

منو ببین چقدر هیزشدم پسر مردمو که خوردم ...برو گمشو مبارک مامان جونت باشه! باصداش از فکر بیرون اومدم..

-:پیدا کردی!

باخنگی گفتم:هان؟

-:همونی رو که داری یه ساعته نگا میکنی؟!

شری:بامن درس صحبت کن فکر کردی چه خری هستی هان ؟ در ضمن اونی که باید پاده شه تویی نه من!

-:زبونت درازه ها...پاده شو!

شری:نمیشم!

-:باشه خودم پیادت میکنم!


romangram.com | @romangram_com