#پانزده_سال_کابوس_پارت_118

هانی گن:هیچی نگران نباش فعلا!

ویرجیل:چیه مگه لئون ایدا رو میشناسه؟

هانی گن:معلومه! یه روزی قرار بود باهم ازدواج کنن ولی دست سرنوشت اونارو ازهم جدا کرد!

ویرجیل:اوه...اوه...چه لفظ قلم حرف میزنی باید استاد ادبیات میشدی همسر عزیزم!

هانی گن:الان وقت این حرفاست؟ اون بیچاره داره غرق میشه تو واسه من چرتو پرت میگی!بیا باید سریع بریم ...!

*****************

لئون

خیلی نگران شده بودم انگار اسم ایدا رو شنیده بودم ولی نه اشتباه میکنم...اون نبود! به موبایلش زنگ زدم ولی دردسترس نبود!

دوباره باهانی گن تماس گرفتم....

هانی:جانم؟

لئون:هانی چی شده؟ به من بگو!

هانی:چیزی نیس باور کن یکی از افراد تو زیر دریایی گیر کرده همین!


romangram.com | @romangram_com