#پانزده_سال_کابوس_پارت_113

جیل:حالا که برنگشتم الانم پیشه شمام

لارا:جیل من کمکت میکنم تا انتقام بگیری پس نگرانه هیچی نباش !

ایدا****

با کلی کل کل بالئون و اینکه چقدر زور زدم تا اجازه داد بیام ...تودلم عروسی بود واقعاخیلی ذوق زده شده بودم اون لحظه....واییییییییییی!چقدر خوشحالم تا حالا تو عمرم اینقدر خوشحال نبودم ای کاش هیچ وقت تموم نمیشد! از فکری که کردم هم خنده ام گرفته بود هم خودمو سرزنش میکردم!

هوام تازه روشن شده بود که بعداز کلی دعوا کردن با خودم راه افتادم...توراه گوشیم زنگ زد...

ایدا:الو؟

وسلر:باهات کار دارم!

ایدا:من باتو کاری ندارم

وسلر:میدونی که اگه نیای چی میشه!

ایدا:خفه!

باید از زیر دریایی استفاده میکردم اینطوری کمتر بالئون روبه رو میشدم با اینکه خیلی دوسش داشتم ولی نمیخواستم به خاطره من تودردسر بیفته ...میخواستم به سرو صدا به چین برم ....!

باید با ویرجیل تماس میگرفتم یه زیر دریایی احتیاج داشتم!


romangram.com | @romangram_com