#پانزده_سال_کابوس_پارت_100
کلر:خیلی مهربونه ...اونقدر که گاهی اوقات من از اینکه خواهرشم به خودم شک میکنم چون من عصبیم وبا اون خیلی فرق دارم!
جیل:پس چرا الان اینقدر ...
کلر:اگه منظورت پرخاشگریه که بایدا بگم از وقتی که دنیل مرد اونم اینطوری شد!
جیل:الان بچه دنیل چن وقتشه؟
کلر:باید نه ماهش باشه بیچاره اون بچه که باید به خاطر خود خواهی یه عده ایی پدرش قربانی بشه!
جیل:تو آزمایشگاهم که باهم کار میکردیم خیلی همه زش تعریف میکردن !
کلر:جیل یه خواهشی ازت ارم میدونم قبول کردنش سخته ولی اگه میشه باهاش مدارا کن!
جیل:کی به فکر منه باز خوبه یه برادر داری که حامی ت باشه من چی بگم که جز پدرم هیچ کسیو نداشتم الانم تنهام!
اشکام سرازیر شدن کلر بغلم کردو دلداریم داد!
کلر:دیگه این حرفو نزن پس ما اینجا برگ چغندریم آره؟!
بین اشکام خنده ام گرفته بود..
با اومدن کریس اشکامو پاک کردم دلم نمیخواست اشکامو ببینه!
romangram.com | @romangram_com