نوشته: mahya1993
سرعتش را بيشتر کرد و نيم نگاهي به آينه موتور انداخت . مي خواست چشمان نگران پرديس را ببيند اما نگاهش به فردي افتاد که از پشت درختي به او زل زده بود .
مطالعهمن ٬دختری از زمین که برای یافتن بازمانده به اینجا آمده ام و تو شاهزاده ای از جنس آتش و شیطان هستی که… برای به دست آوردن من هرکاری انجام میدهی. راز عجیبی این سرزمین را در بر گرفته که کسی از آن اطلاعی ندارد به زودی راز ها معلوم٬و هویّت من آشکار خواهد شد.
دو قهرمان داستان من با یه اشتباه کوچیک مهمترین داشته های زندگیشون رو از دست میدن ولی اونا تلاش می کنن که سر پا بمونن این رمان داستانی ماجراجویانه دارد این رمان برداشتی آزاد ازرمان اگر فردا بیاید سیدنی شلدون است تخیلی
اکثرا میان خواهر یا برادرها کشمکش یا دشمنی زیادی به وجود میآید؛ اما این کشمکش مربوط به بیست سال پیش تا الان است. ناتالی ملکه آتشافزارها هست ولی عجیب این است که خواهرش "کاترین" با شکست ملکه قدیمی سرزمین یخی توانسته لقب ملکه یخی را به تصاحب خود در بیارد. روح خبیث پادشاه قدیم آتش افزار ها هندریک، به شدت به فکر انتقام از ناتالی است که در این میان تصمیم به تصاحب جسم کاترین و دشمن تراشی بین این دو خواهر میشود. بعد بیست سال دشمنی الیزابت، دختر کاترین عاشق پسر ناتالی ماتیاس میشود و این داستانی مفصل دارد.
یه شهر عادی، یه مردمان عادی، یه خانواده عادی، ولی یه بچه غیرعادی، اونم قرار بود عادی باشه ولی سرنوشت باهاش بدجور بازی کرد… با کل خانوادش، ولی اون دنبال انتقام نرفت، نمیدونم خود سرنوشت از اونا انتقام گرفت یا پدری که خود اونم هنوز نمیدونه وجود داره یا زاده ذهن مردمه؟ ولی نتونست جلوی ورود سیاهی رو به قلبش بگیره و قلبش سیاه شد، اون موقع بود که یه روباه سفید زندگیشو عوض کرد
گاهی اوقات لازمه زمان باهات بازی کنه، جوری که نتونی ازش فرار کنی؛ ولی بتونی به دنبال راه مقابله باهاش بگردی. حالا ملوری درگیر بازی زمان شده؛ بازی با چاشنی عشق. اما ملوری کیه؟! پس تیارانا کجا رفته؟! اصلاً چرا باید ملوری باشه؟ چرا شخص دیگهای نباشه؟ چرا... تیارانا تو جشن تولدش توسط جادوگری طلسم میشه و وقتی که به جای امنی میرسه میفهمه همهچیز تغییر کرده و اونطوری نیست که باید باشه. اون تبدیل شده به ملوری؛ ولی ملوری کیه؟
این داستان درباره ی یک شاهزاده است، شاهزاده ای از یک سرزمین پهناور و خاص! زندگی شاهزاده ی داستان به خوبی پیش می رفت تا اینکه یک اتفاق عظیم، مانند طوفانی سهمگین همه چیز را بهم ریخت. اتفاق عظیمی که شاهزاده را مجبور به ترک زندگی اش و جست و جوی گردن آویزی افسانه ای کرد. گردن آویزی پر از راز های مهر و موم شده، شاهزاده می دانست که تنها با این گردن آویز است که می تواند سیاهی ها را به سپیدی بدل کند. اما به چه قیمتی؟ خون؟ حیات؟ یا شاید هم مرگ...؟ #در_جست_و_جوی_چهار_عنصر #در_جستجوی_۴_عنصر
دانلود رمان سلطنت اغواگران در میان جنگلهای آلنور، گروهی موجود فریبنده و زیبا، در کمین نشستهاند. آنها، سالهاست در اعماق جنگل فرو رفته و بیش از هجده سال است که انسانهای ساکن شهر فیروینر، از آزارشان در امان هستند. آن موجودات زیبارو، مدتهاست که به دنبال گمشدهشان، میان انسانها میچرخند تا لحظهای که یافتن آن گمشده، به یک امر حیاتی برای بقای اغواگرها تبدیل میشود و آنها، دوباره کشتار را آغاز میکنند. #فانتزی #تخیلی
مريم يا به قول دوستاش، ماريا، یه دانشمند ایرانی مقیم آمریکاست که توی يه پروژه ی تحقيقاتی بزرگ كه به بيمارای مبتلا به ايدز كمک می كنه تا از چنگال ويروس اچ.آی.وی رها بشن، شرکت داره. اوايل همه چی خوب پیش میره ولی… اتفاقی پيش مياد كه تحقيقات رو به هم میريزه. كسی هم نمیدونه اين اتفاق از كجا آب میخوره و قصد كسی كه خرابكاری كرده از اين كار چی بوده، ولی ماريا يه چيزی رو متوجه میشه. اينكه جون همه، همه ی دنيا، مخصوصا ايرانی ها در خطره! #ترسناک #معمایی #علمی_تخیلی
درباره ی یه دختره که یه روز که بیدار میشه متوجه میشه که همه مردن و فقط خودش زنده مونده ولی کم کم متوجه میشه که کسای دیگه ای هم زنده ان و اتفاقای غیر منتظره ای که درانتظارشن… #فانتزی #تخیلی #عاشقانه پایان خوش شروع از پایان
اسم دختر رمان ابتدا آنیا هست و بعد از اتفاقاتی که قراره بیفته به وانیا تغییر میکنه… داستان از اونجایی شروع میشه که آنیا،دختر افسانه ای ما خواب میبینه،اما خوابای اون معمولی نیستن!خوابای وانیا میشن آینده،میشن واقعیت…وانیا ما یک شب میخوابه ولی ایندفعه خواب عجیب غریبی میبینه و زندگیش میشه افسانه و داستان توی کتابا،پرت میشه تو یک سرزمین عجیب که پر از ماجرا های عجیب تره و همه چیزش تغییر میکنه از اسمش بگیر تا شیوه زندگیش حالا این دختر باید اونجا چیکار کنه؟ چرا به اون سرزمین رفته؟ چطوری رفته؟ چه اتفاقایی براش میفته؟ چه ماموریت هایی داره؟ واقعیت چیه؟ اون کیه؟ چه قدرتی داره؟ چه کسانی رو میبینه؟ چه حسایی پیدا میکنه؟
در پايان جلد اول رمان وانيا دچار فراموشي شد و در اين جلد فراموشيش مشکل بزرگيه…سيترا براي انتقام آذر و جنگ آماده مي شه و با توجه به فراموشي وانيا و قطع شدن رابطش با دنياي خواب ها اين يه فاجعه اس! در اين جلد اتفاقات زيادي مي افتد و اميدوارم از خوندنشون لذت ببريد.