#یاسمین_پارت_110


كاوه –عقدم كن تا بهت بگم !

-اگه تو تموم دنيا فقط يه دختر مونده باشه و اونم تو باشي ، امكان نداره طرفت بيام .

كاوه – گم شو ، ايكبيري . اگه تو دنيا فقط يه مرد مونده باشه اونم تو مفنگي باشي . نميزارم از زير چادر گوشه ابرومو ببيني ! مرتيكه هرزه بي سروپا! اينار و با صداي زنونه مي گفت .همونطوري نگاش كردم . از پس زبونش كه بر نمي اومدم !

كاوه – آل ببره اون جيگرت تو كه اينجوري نيگام نكني . تنم مور مور شد بي حيا !

هر دو زديم زير خنده كه گفتم : حرفات تموم شد ؟ حالا ميگي اون پسره چي گفته ؟

كاوه – نه تموم نشده . يه دونه ديگه مونده .

-بگو خلاصم كن .

كاوه – خاك تو سرت كنن كه اونقدر سرد مزاجي اين عشوه ها رو واسه هر كي مي اومدم تا حالا عقدم كرده بود .

ميخنديدم و نگاهش مي كردم . حريف زبون اين هيچكس نمي شد .

-كاوه جون من بگو چي شده ؟

كاوه – آهان ! الان آدم شدي . جونم برات بگه كه چي ؟ آهان امروز صبح كله سحر ، ماه پيشوني خانم خودش رو هفت قلم آرايش ميكنه كه كجا بره ؟ بياد ديدن تو گداي آس و پاس.

تا اتولش رو از گاراژ ميكشه بيرون و كوچه اول رو رد ميكنه ، سر گذر كوچه دوم چي مي بينه ؟ آقا بهرام خبيث رو !

آقايي كه من باشم و خانم خوشگلي كه شما باشين ، فرنوش خانم سرعت ماشين رو زياد مي كنه تا ايز گم كنه . اما هر كاري ميكنه ، بهرام پدر سوخته دست از تعقيب ور نمي داره گويا يواشكي دنبال فرنوش ميرفته كه خونه تو رو پيدا كنه .

حالا اين موقع تو آدم مفلوك تو چه فكري هستي ؟ كه چي ؟

كه وقتي اومد اينو بهش ميگم ! وقتي فرنوش اومد اونو بهش ميگم ! وقتي فرنوش اومد اون جوري ناز مي كنم . وقتي فرنوش اومد اين جوري ناز مي كنم !

وقتي فرنوش اومد يه ابرو مي دم بالا يكي رو ميدم پايين ميشم گري گوري پك !

-خفه م كردي كاوه ! ميشه مثل آدم تعريف كني ؟

كاوه – من اينطوري بلدم بگم برو از خود بهرام بپرس به اين خوبي دارم تعريف ميكنم ديگه !

-يعني اصل مطلب رو بگو . حاشيه نرو .


romangram.com | @romangram_com