#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_66


عماد برگشت سمتشونو غرید: دنبالم نیاین...با هردوتونم...

دکمه ی پارکینگو زد که در بسته شد! با بسته شدن در برگشت سمتم؛ منو کشید اغوشش: مهسا...وای...مهسا...

منو از خودش جدا کرد و خیره شد تو چشمام!دوباره چشمام حرف زدن...لال شدمو حرف دلمو چشمام نوشت...با پشت دستش گونمو نوازش کرد: باهام حرف نمیزنی؟؟!!! دعوام نمیکنی؟؟!! نمیگی کدوم گوری بودی؟! نمیگی بیست روزه کدوم جهنمی هستی؟! حرف بزن مهسا....دلم برای صدات تنگ شده...برای غرغرات...برای خنده هات

لبام فقط به گفتن کلمه ای باز شد: نسیم؟؟؟؟

قبل اینکه جواب بده در باز شد؛ دستمو گرفتو از اسانسور بیرون کشید...خواستم دستمو ازاد کنم که محکمتر گرفت...با کیفم زدم به شونش: ولم کن...ولم کن عماد...

در ماشینی رو باز کردو منو هول داد داخل: بشین...

دستمو روی در گذاشتم: اون زن کی بود؟!

داد زد: گفتم بشین...

مثل خودش داد زدم: گفتم اون ز...

بین حرفم تو صورتم غرید: زنمه...

ناباورانه نگاش کردم؛ خیره شدم تو چشماش تا شاید تو سیاهی چشاش بخونم دروغه...شوخیه...

دستشو پشت سرم گذاشتو لبای حریصش فاصله رو از بین برد...منو محکم کوبید به ماشین...از شدت درد چشمامو بستم ؛حرکتی نکردم! همراهیش نکردم...ازم جدا شدو با چشای خمارش نگام کرد: من هنوزم عمادم مهسا...

دندونامو روی هم فشردمو هولش دادم: نیستی...گریه کردمو گفتم: نیستی...

بازومو گرفتو مجبورم کرد بشینم روی صندلی...

ماشینو دور زد؛ پشت فرمون نشست! دستم سمت دستگیره رفت که قفل درو زد: مهسا ... بذار توضیح بدم...

با گریه داد زدم: توضیحی نمی مونه...نگام کن...سرنوشتم شده مثل خورشید...ی خورشید دیگه...شدی عطا...اون زنه شده لاله...من لیاقتم این نیست...لیاقتم این نیست بعد بیست روز تو پارکینگ بوسم کنی...نمیخوام عشقمو با یکی دیگه قسمت کنم...چشمامو بستمو جیغ زدم: من عمادو میخوام....

بغلم کرد؛ تقلا کردم برای بیرون اومدن از اغوشش ولی محکمتر منو گرفتو کنار گوشم گفت: د لعنتی به حرفام گوش کن...لیاقت من چیه؟! ...هان؟! لیاقتم زندگی با کسیه که هنوز نشناختمش...نفهمیدمش...مهسا من تورو میخوام

با مشت زدم به شونش: ولم کن لعنتی...بهت گفتم ازم بگذری از همه میگذرم...میبررم...من بررریییدددممم....اینجا ته خطه..

دستاش شل شد: چی میگی مهسا؟! ...اینهمه جیغو داد نداره ...طلاقش میدم...

کیفمو چنگ زدمو قفل درو باز کردم...خیره شدم تو چشاش: ی سوال ازت میپرسم...جوابشو بده! نه به من به خودت....

چشمامو بستم: از نسیم گذشته چیزی یادت نیست...اگه عاشقش بودی چی؟! اگه اونم عشقت باشه چی؟!...چشمامو باز کردم و ادامه دادم: عماد...مرسی که بودی!برای تمام این روزایی که عماد بودی...نمیتونم زن دوم باشم...نمیتونم...نمیتونم راه مادرمو ادامه بدمو ی مهسای دیگه بسازم...ی مریمو امیرعلیه دیگه که از زندگیه پدرو مادرشون فقط دعواهاشون یادشونه...

romangram.com | @romangram_com