#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_48
سرمو تکون دادم :بریم...
چشمم به سگ تعمیرگاه افتاد که کنار در بو میکشید:هی پسر...چته؟....
دمشو تکون دادو رفت...مهسا نگران نگام کرد:نکنه دزد اومده؟؟
خندیدمو بغلش کردم:پس باید ی جا پنهونت کنم...
ماشین مهسارو از تعمیرگاه بیرون اوردم؛ اصغر اقا جلو در بود با دیدن من دستشو تکون داد؛ شیشه ی ماشینو پایین دادم: سلام...اصغر اقا مهسا تو اتاق نگهبانیه...من زود برمیگردم...
سرشو تکون داد: برو پسرم؛ سمت اتاقک نمیرم ...کسی رو هم نمیذارم بره...
خندیدم: دمت گرم..زود میام...
دستشو تکون داد: برو من درو میبیندم..
ترمز دستی رو خوابوندم؛ خواستم راه بیوفتم که چشمم به ماشین شاسی بلند مشکی افتاد...مطمئنم فرزاده...با چراغ بهش علامت دادم!ماشینشو نزدیکتر اوردو جلوی تعمیرگاه پارک کرد...پیاده شدو سمت من اومد؛ی پیرهن استین کوتاه سفید با شلوار کتان مشکی ...کفش هایی که برق میزد...دستشو روی سقف ماشین گذاشتو خم شد: احوال اقا عماد؟!!! خانومتو ندیدم بیاد بیرون!!!
عصبی شدمو درو یهو باز کردم که خورد بهشو تلو تلو عقب رفت...از ماشین پیاده شدمو یقشو گرفتم: عوضی برای چی تعقیبم میکنی؟؟؟
پوزخند زد: بهت نمیاد غیرتی شی!!!هنوز عادت داری با دخترا تو ماشین وقت بگذرونی؟؟!!
دستم مشت شدو روی چونش فرود اومد داد زدم: عوضیه اشغال...میکشمت...
چونشو گرفتو خم شد!دوباره یقشو گرفتم و با کله زدم به بینیش...به جای عصبانی شدن خندید: هنوزم کله خری....خون بینیش روی پیرهنش چکه کرد! کوبیدمش به ماشینو تو صورتش غریدم: حرف بزن...چی میخوای؟؟
خون دماغشو پاک کرد: میخوام برگردی.....
چند قدم عقب رفتمو دستمو پشت گردنم کشیدم: لامصب نمیفهمم چی میگی...نمیفهمم...
موبایلشو از جیبش بیرون کشید: تو بهم فرصت بده ...فرصت بده میفهمی...
بهم نزدیک شدو موبایلو گرفت سمتم: نگاه کن...این تویی!!عکس توإ...
با دستای لرزونم موبایلو ازش گرفتم!ی استخر...سه نفر تو اب بودن!یکیش فرزاد بود؛ اون یکی رو نمیشناختم و ...وسطی شبیه من!
- شروینه!!!عکسای بعدی رو هم نگاه کن...
romangram.com | @romangram_com