#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_13


بغلش کردمو دم گوشش گفتم: منه بی هویتو قبول داری؟؟...سریع گفت: اره...

- مهسا من هیچی ندارم حتی شناسنامه..

=مهم نیست...

- مهسا! ی پام میلنگه ...

=میدونم...

- مهسا! شاید گذشتم خوب نیست

=همون بهتر که فراموش شه

- مهسا! ...عاشقتم...

سریع گفت: منم...

لبخند زدمو از خودم جداش کردم! چشماش خیس بود؛ زمزمه کردم: عاشقتم ...

بین اشکاش لبخند زد: منم...

از رو زمین بلندش کردمو نشوندمش روی میز! سرشو انداخت پایین! چونشو گرفتم: پس خرابکاریات به خاطر من بود؟!

سرشو بالا پایین کرد! خندیدم...انگشتمو روی گونش کشیدم: مهسا...میدونی از کی دارم با خودم کلنجار میرم؟!( با خنده گفتم) همین خنگ بازیات باعث شد عاشقت بشم...

لباشو غنچه کردو با اخم گفت: من خنگ نیستم!!

سرمو نزدیکتر بردم! نگاهم به لبای غنچش بود...همون لبایی که بارها تو خواب بوسیدمش...چشماشو بستو سرشو بالا گرفت!هوس بوسیدن لباشو سرکوب کردم! لبام روی چشماش نشست...به لباسم چنگ زد...لبام از چشماش سر خورد روی گونش...دیگه هیچی برام مهم نبود...همه ی وجودم گرم بود از خواستنو بوسیدن مهسا...فشار دستم روی کمرش بیشتر شد؛لبامو روی چونش کشیدم...نفسای هردومون تند شده بود...تا کجا میخواستم ادامه بدم؟!...با صدای زنگ موبایل هردو از هم جدا شدیم...مهسا دستشو روی پیشونیش کشیدو به پشت روی میز خوابید...

چند قدم عقب برداشتم! صدای زنگ موبایل هردومونو هوشیار کرد...دستشو تو جیب مانتوش کردو موبایلو بیرون کشید؛ با صدای گرفته ای جواب داد: نوشین؟!

.........پشتمو کردم بهش! اگه حاجی بفهمه همه ی اعتمادی که بهم داره از بین میره.....

- فردا صبح بیا پیشم...نه امیرعلی خونه نیست...

مهسا:

داغیه لباشو که روی چشمم حس کردم به لباسش چنگ زدم...لباش از چشمام به گونم سر خورد...با هربوسش قند تو دلم اب میشد...چونمو بوسید؛ با صدای زنگ موبایلم هردو مثل برق گرفته ها از هم جدا شدیم...دستمو روی پیشونیم گذاشتمو خودمو روی میز راه کردم...پاهام از میز اویزون بود...موبایلو از جیبم بیرون کشیدم؛ مطمئنم صدام گرفته بودو لرز داشت: نوشین؟

صدای جیغش کاملا هوشیارم کرد:مهسا من امیرعلی میخوام....

romangram.com | @romangram_com