#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_112
بین حرفش داد زدم:گمشو بیرون...اون عاشقم بود تو جی؟..هوس؟؟ اره؟...گمشو بیرون
پوزخند صداداری زدو سمت در رفت:میبینم عشق عماد و ثمرشو...به خودت تو اینه نگاه کن...
درو باز کردو از اتاق بیرون رفت! سرمو روی بالش گذاشتم:کی تموم میشه؟...سختیا کی تموم میشه؟
عماد:
از پله ها بالا رفتم؛ چراغای خونه روشن بود و صدای تلویزیون میومد...کفشامو دراوردمو وارد خونه شدم...نسیم روی مبل دراز کشیده بود...چشمم به شکمش افتاد لبخند زدم! جلوتر رفتم: سلام...( هندونه رو گرفتم بالا) برای دخترم هندونه خریدم...
دستشو به لبه ی مبل گرفتو نشست: فقط واس دخترت؟!
دستشو گرفتم: نه عزیزم...هردوتون...
دستشو از دستم بیرون کشید: کی بدنیا میاد؟! خسته شدم...انقد دلم طاق باز بخوام ولی نفسمو میگیره
کنارش نشستم: بالاخره تموم میشه...چهار ماه دیگه...
- خاطره و بچه ها دارن میرن کویر...
سرمو به پشتیه مبل تکیه دادم: خب؟!
دستشو روی سینم گذاشتو سرشو نزدیکتر اورد: منم برمممم؟!!
با تعجب نگاش کردم: خودت زدی,به اون راه یا واقعا نمی فهمی؟!....
پشتشو کرد,به من: پنج ماهه تو خونه نشستم...فقط واس خاطر توله...
دستمو گذاشتم جلوی دهنشو دم گوشش زمزمه کردم: با اخرت باشه بی احترامی میکنی...تو این چند ماه به اندازه ی کافی این کلمه رو شنیدم...
دستمو از روی دهنش کنار زد: عوضی...حالم داره بهم میخوره از خونه موندن
از روی مبل بلند شدمو سمت پله ها رفتم: چهار ماه دیگه هرجا خواستی برو...( روی پله ایستادمو برگشتم سمتش) در ضمن ...ی بار دیگه ببینم میری اتاق کناری خودت میدونی...من که میدونم خودتو میزنی به خواب!تو اتاقی می مونی که شوهرت هست...
romangram.com | @romangram_com