#پرنسس_مرگ_پارت_64

رایان:اما و اگر نداره لیا!باز داری می شی مثل قبلت.می دونی حال کل کل کردن ندارم!

من:ببخشید.

رایان:یه این دفعه رو می بخشمت ولی وای به حالت اگه دوباره رو حرف من حرف بزنی!وقتی بهت می گم به زودی می فهمی یعنی می فهمی و نیازی به دعوا کردن نیست.

من:بله قربان.حق با شماست.

رایان:راستی اون....

صدای در مانع از این شد که ادامه ی حرفش رو بزنه.

رایان:بیا تو!

در باز شد و مرگانا توی چار چوب در ایستاد.

مرگانا:درود بر سرورم رایان.پادشاه تاریکی!(بعدش تعظیم کرد)

رایان:این قدر مزه نریز مرگانا!بگو آوردیش یا نه؟

مرگانا:بله سرورم.همین جاست! اجازه دخول می دید؟

romangram.com | @romangram_com