#پرنسس_مرگ_پارت_14

من:من از قصر فرار کردم .نمی تونم جای ثابتی باشم.اگه ابلیس بفهمه که من اینجام شما ها رو می کشه!

سوفی:پس اگه می خوای بری منم با هات میام.نظرت چیه؟

من:نه!حرفشم نزن!یک ساعته دارم برات لیلی مجنون می گم بعد می گی لیلی زن بود یا مرد؟بابا!اگه تو با من بیای جونت به خطر میوفته!تو که نمی خوای من یه عمر عذاب وجدان داشته باشم؟

سوفی:مگه شیاطین و اجنه هم عذاب وجدان می گیرن؟

من:من فرق می کنم.

سوفی:چه فرقی؟

من:اه ه ه ه....سوفی چه قدر سوال می پرسی !من عجله دارمااااا!

سوفی مثل بچه های لوس وننر پاهاش رو زمین کوبید:بگو دیگه!!

من:خدایا رحمتت رو شکر .می گن دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید! من حتی دوستیم که پیدا می کنم دیوونس! باشه بابا! می گم! ببین ذات من با بقیه شیاطین متفاوته .یعنی هم خوبم و هم بد. خوب و بدیش هم دست خودم نیست مثلا الان خوبم ولی معلوم نیست دو دقیقه دیگه همین جوری باشم!

سوفی:نمی دونی دلیلش چیه؟

من:یکی از دلایلی که از قصر زدم بیرون همین بود.باید تحقیق می کردم تا بفهمم مشکلم از کجاست!

romangram.com | @romangram_com