#پارک_پارت_71
- ای زهر حلاحل،ای مرض،ای کوفت،ای درد،ای یار…
پریدم وسط حرفشو گفتم:
- بسه بابا یکم نفس بگیر.
و همون موقع یه نفس عمیق کشید.شادی رو به من گفت:
- بابا یه ذره سنگین رنگین باش دختر.این کارا چیه تو خیابون؟
بعد هم لبشو گاز گرفت.گفتم:
- برو بابا.حالا کی حواسش به ما بود؟جا باز کنین منم بشینم.
اونا هم رفتن کنار و من نشستم وسطشون.گفتم:
- خب دِلی خانوم…شروع کن بینم چه کردی دوشنبه؟
شادی – آره آره زود باش.مُردَم از فضولی صبح تا حالا.
دِلی هم شروع کردبه تعریف:
- بچه ها گفتم بهتون که من سهند رو دوست دارم،ولی اون اصلا به من محل نمیده.یه دو دفعه هم که غیر مستقیم بهش گفتم چرا اینقدر باهام سر سنگینی؟گفت بخاطر اختلاف سنیمونه.اما خواسته بپیچونه.آخه مگه 5 سال اختلاف سنی زیاده؟تا اینکه دوشنبه بهم گفت:(دلارام میشه چند لحظه بیای تو اتاقم؟میخوام باهات صحبت کنم.)هیچکسم حواسش بهمون نبود.رفتیم توی اتاقش و گفت:(میدونم تا این مدت یکم بهت بی توجه بودم،بالاخره پسر عمه و دختر دایی هستیم ولی مثل دو تا غریبه با هم رفتار میکنیم.)بعد هم گفت:(من از علاقه ی تو نسبت به خودم خبر دارم.)همینجا پریدم وسط حرفشو گفتم:(نه.کی همچین حرفی زده؟علاقه ی من نسبت به تو مثل علاقه ی دختر دایی به پسر عمشه.)خندید و گفت:(دیدی خودت سوتی میدی؟مگه من گفتم چه نوع علاقه ای؟)وای بچه،مُردَم از خجالت.هیچی دیگه سر همین حرفا شد که فهمید دوسش دارم و اونم گفت دوسم داره.بعد که بهش گفتم چرا الان این حرفو میزنی و دلیل رفتار سر سنگین قبلت چیه؟گفت:(مامان و بابام قبلا یه دختریو برام در نظر گرفته بودن که فکر میکردن خیلی دختر خوبیه،ولی وقتی از چند نفر پرس و جو کردم،دیدم دختره از اون دختر وِلا هست که پایه ی هر جور مهمونیه و هر کثافت کاریم تا حالا کرده.نمیخواستم تو رو وابسته خودم کنم و بعد ولت کنم.میخواستم اول شر اون دخترو کم کنم و بعد بیام سراغ تو.به مامان و بابا گفتم که چجور دختریه ولی اونا باور نکردن و گفتن داری پشت سر دختر مردم صفحه می چینی،منم با چندتا مدرک بهشون فهموندم که صنم چجور دختریه.اون اختلاف سنی و اینا هم که میگفتم همش بهونه بود.)هیچی دیگه آخرم گفت که دوسم داره و میخواد یه مدت با هم در ارتباط باشیم تا بعد که مدرسم تموم شد،بیان خواستگاری.
عاغا من و شادی همچون دو موجود ناشناخته،با دهانی باز و چشمانی گشاد داشتیم دِلی رو نگاه میکرد که با پس گردنی که دِلی بهمون زد به خودمون اومدیم.
شادی – ناموسا؟
دِلی – ناموسا.
من – خداوکیلی؟
دِلی – خداوکیلی.
شادی – سر علی؟
دِلی – سر علی.
romangram.com | @romangram_com