#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_124


نگاهي ب دورو برم انداختم..تو بيمارستان بودم و سرمي ب دستم وصل بود..‏

همون لحظه دراتاق بازشد و درکمال تعجب من قامت پويا نمايان شد..‏

با بهت زل زدم بهش..باورم نميشه يعني ايني ک روبه رومه پوياست؟

ازجام بلندشدم روتخت نشستم..با بغض زمزمه کردم:پويا..‏

بسمتم اومد و کمتراز چندثانيه تو اغوشش حل شدم..دستامو دورکمرش حلقه کردم..‏

محکم ترفشارم داد..کم کم اشکام ريخت روپيراهنش..‏

چقدر دلم براش تنگ شده بود تواين دو روز‌.‌.با لذت بوي تنشو استشمام کردم..‏

کمي بعد ازم جداشد..دستاشو دور صورتم قاب گرفت و باانگشت شصتش روي گونم کشيد تا اشکام پاک بشه..‏

چشمامو بستم..چ حس خوبيه ک عشقت کنارت باشه..حسش کني‌..ب بودنش اطمينان داشته باشي..‏

‏-پويا فداي اين اشکات بشه..نريزشون عزيزم..من بميرم ک باعث اشک ريختنت شدم..ببخشيد عزيزم..ببخشيد ک نتونستم مراقبت باشم..‏

سرمو خم کردم و کف دستشو بوسيدم..اروم گفتم:دلم برات تنگ شده بود..ميترسيدم ديگ نبينمت..‏

سرمو ب اغوش کشيدو گفت:هيسسس ديگ اين اتفاق نميافته..‏

فين فيني کردم:کار شاهين بود‌‌..‏

‏-ميدونم عزيزم..الانم بحرينه..ايدين با پليساي اينجا و اينترپل صحبت کرده..قراره دستگيرش کنيم..ديگ بسه..ده سال طول کشيد کافيه..‏

‏-چجوري پيدام کردين؟‌من گردنبندو گم کردم..‏

نفس عميقي کشيد:ايدين تو گوشواره هاتم جي پي اس گزاشته بود.‌.خير نديده ب من نگفته بود..‏

اروم خنديدم..تقه اي ب در خورد و بعد ايدين وارد شد..‏

بالبخند گفت:به به نرگس خانوم‌‌..حالت خوبه؟ بابا تو ک مارو دق دادي..‏

بالبخند گفتم:ممنون‌.‌‌.لاله چطوره؟

‏-اونم خوبه..خيلي دلواپس بود.‌‌‌.همين تازه بهش زنگ زدم ک خيالش راحت بشه..ب مامان باباهم چيزي نگفت فعلا.‌.‏

romangram.com | @romangram_com