#نگهبان_آتش_پارت_115

-آره..

ویک کاغذ به طرفش گرفتم

-بیا این لیست خوراکیه همه رو بگیر و فاکتورش رو برام بیار

خیره به دست دراز شدم بود..

-یونس؟

-ب بله چشم

و برگه رو از دستم گرفت و به طرف در پاتند کرد

-صبر کن..

ایستاد و روی پاشنه پا چرخید

-خیلی زود از هرچی تو یخچال داری واسم یه چیزی درست کن

-چشم..

گوشیم رو از روی میز برداشتم با همون سر فروافتاده گفتم:

-برو..

-چشم آقا..

و رفت.. دستی به موهام کشیدم وروی شماره سیاوش مکث کردم..

صدایی تو سرم پیچید که نه تاویار این کارو نکن.. موهام رو با حرص کشیدم..

زمزمه کردم:

-من رفتم تا اونا عذاب نکشن

گوشی رو روی میز انداختم.. سیبک گلوم با درد بالا و پایین شد.. دلم تنگ بود.. سیگار دیگه ای روشن کردم واز روی صندلی بلند شدم.. مقابل پنجره ایستادم.. کف دستم رو به شیشه چسبوندم از سرم، دستام، دلم آتیش زبانه میکشید..


romangram.com | @romangram_com