#موژان_من_پارت_29

چشمام و ريز كردم و گفتم :

- نقشه ؟ كدوم نقشه ؟

- خودت و خوب به ندونستن ميزني ها ! نقشه ي ازدواج با من ، نقشه ي فرار حتما الانم بايد يه نقشه اي داشته باشي ديگه .

وقاحت و به نهايت رسونده بود اخمام توي هم رفت گفتم :

- خواستگاري و ازدواج كه نقشه ي تو بوده . تو بگو قدم بعديت چيه . رو بازي كن .

- مگه تو از اولش با من رو بازي كردي كه حالا من دست خودم و پيش حريف قدرم بخوام رو كنم ؟

توي همون لحظه كيك و قهومون و آوردن . رادمهر تشكري كرد و گارسون رفت . دلم نميخواست بينمون بحثي پيش بياد . ميخواستم براي هميشه همه چي تموم بشه . گفتم :

- هر كار كرديم و هر چي بوده تموم شده . من ميخوام جدا شيم از هم . هر كي بره سمت زندگي خودش .

نگاه دقيقي به صورتش انداختم . ذره اي ناراحت يا شوكه نشد . گفت :

- فقط روزش و تعيين كن من اونجام !

براي من بازم سخت بود انقدر راحت در اين مورد حرف بزنم ولي اون خيلي بيخيال تر از اين حرفا بود . انگار از خداش بود از زندگيش برم بيرون . گفتم :

- يعني انقدر اين موضوع برات بي ارزشه ؟

romangram.com | @romangram_com