#من_پلیسم_پارت_84
تو خوش و بشایی که با فربد داشتم یه شنود چسبوندم به لب کتش.به هوای مرتب کردن یقه کتش و ناز و غمزه .اونم از بس مست حرکاتم بود نفهمید.
الان فقط باید میرفتم که ببینم با کی چی میگه.
رفتم کنار درگیری و چشم انداختم به امیر.امیر به فربد نگاه میکرد.بعد چند دقیقه که درگیری بالا گرفته بود اشاره کرد برم.منم از لابه لای مهمونا رفتم سمت جایی که امیر نشونم داد.دیدم فربد با یه زنه دست تو دست و فیس تو فیس داره حرف میزنه.
دورشون شلوغ بود ولی میتونستم برم با یکی دو نفر فاصله وایسادم.
صداشونو به زور میشنیدم.
فربد گفت:خب خانوم خانوما.فردا چیکاره ایم؟
زنه با یه ناز چندش آوری گفت:خب دیگه.فردا رو که تو باید بگی چیکارا میتونیم بکنیم.ولی واسه دوشنبه برنامه با منه.میدونی که....هه هه هه
خندید با خودش!مشنگ میزد فکر کنم!
فربد هم خندید گفت:آرررره!اصلا هواسم نبود.فردا که ما در خدمت خانومیم.ولی واسه دوشنبه بی صبرانه منتظر شنیدن خبرای خوبم.همون شبم نوبت منه.اوکی؟
زنه گفت:اوکی.نگران اون روز نباش.حله.ولی بگو ببینم شیطون.واسه فردا چه برنامه ای داری؟
فربد یه خنده شیطانی کرد.من که نمیدیدمشون ولی فکر کنم یا بغلش کرد یا ماچش کرد.بعدم گفت:سورپرایزه عزیزم.فردا منتظرتم.اوکی هانی؟
عوق !
دختره گفت:اوکی.الان عجوزهه میاد.بای
تا اینو گفت سریع رفتم رو استیج.یه میکروفون دادن دستم.منم یه حالت استرسی به خودم گرفتم و تو میکروفون شروع کردم داد بیداد کردن!
مثلا میخواستم بگم من دارم مهلکه رو آروم میکنم.
داغ کرده بودم.که علتشم صد در صد ترس بود.
چه راحت راجع به قاچاق یه مشت دختر بیگناه با هم قرار میزارن.
امیر و چند نفر دیگه نشوندنشون سر جاش.همه چی آروم شده بود ولی جو هنوز متشنج بود.منم زدم زیر گریه که چرا جشنم خراب شد.الان این فربد گور به گوری باید بیاد منو آروم کنه.
گریه ام هم البته نصف بیشترش از ترس بود.
romangram.com | @romangram_com