#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_19
نمیدونم سیخ سیخیه چه کاسه ای زیر نیم کاسش بود که مثل فر فره شروع کرد حرف زدن:چی منم جناب سروان؟!؟!من چی کار کردم؟!؟!تو رو خدا بذارید برم!!!با گفتن این حرف در رفت..وای ما ریسه رفته بودیم از خنده،این دیگه کی بود؟؟؟خله حتی کارت شناسایی هم نخواست!!!کار همیشگیمون بود ملت رو اینجوری اسکول میکردیم
آترین با عصبانیت جلو اومد:این چه کاری بود دختر؟!؟!
وای اصلا حواسم به آترین نبود،درسته خیلی بهم گیر نمیداد اما رو این چیزا خیلی حساس بود
-یکم تفریح
+آخرین بارت باشه،فهمیدی؟؟؟
-آره
رادمان که ریسه رفته بود از خنده جلو اومد :خیلی باحالی دختر
-دیگه دیگه..همون لحظه آترین برام یک چشم غره رفت که خفه شدم...
ورتا:بچه ها آقا سام راد اومد
سامی:سلام بچه ها ،ببخشید یکم طول کشید....ساندویچا رو پخش کرد و ما هم شروع کردیم به خوردن...
-راستی شماها اونجا چی کار میکردین؟؟؟
رادمان:هیچی این الدنگا خودشون مهمون من کرده بودن که به لطف شما افتاد به حساب سام راد،شما چی؟؟؟
رها:هیچی ما داشتیم بازی میکردیم!!!!همه مون زدیم زیر خنده
-سوالا میپرسی ها!!!
ترلان:به قول شما آقا رادمان این الدنگا خودشون رو مهمون من کرده بودن
-حالا هرچی بچه ها پاشید بریم خونه هامون
آترین:راست میگه ،سامی رادی شب میاین فرودگاه؟؟؟
سام راد:بابا و مامان میان..ولی من و رادمان نه
آترین:باشه،پس پاشین بریم،رائیکا تو هم زود بیا ....
بعد اینکه از پسرا خداحافظی کردیم،تو راه تا برسیم به ماشینا بچه ها شروع کردن...
romangram.com | @romangram_com