#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_17
با رها اومدیم بریم داخل که یهو از پشت دیوار(دیدین یک دیوار میذارن در wcمعلوم نشه؟؟؟این همون دیواره)پنج نفر اومدن بیرون....بعلـــــــــــــــــــه بعضیا گوش وایسادن ...
ترلان:سلام،حال شما؟؟؟؟
-تو رو دیدم حالم بد شد
رها:شما خجالت نمیکشین؟؟؟
بعد جواب به سین جین های بچه ها با هم رفتیم تا یکم سر و وضعمون رو آدمیزادی کنیم....
آترین:رائیکا برای ناهار می خواین چی کار کنید؟؟؟با این لباسا رستوران هم که نمیشه رفت
-خوب داداش یک ساندویچی توپ اون ور خیابون هست،بپر برو بگیر بیا دیگه
آترین:تو کم تر از همه لباسات خامه ایه ،خودت برو
-باش،پس دُنگا بالا
رادمان که تا اون لحظه سرش تا مرز قطع شدن تو گوشیش بود اومد بالا:ای پرو ،یعنی نمیخوای مهمونمون کنی؟؟؟سام راد پاشو..پاشو روشو کم کن
-نچ،فکرشم نکن
سام راد:همه مهمون من!!!
بعد هم پاشد بره ساندویچی
رادمان:هه هه هه بروبچ حال کردین چطوری خرش کردم؟؟؟به این میگن سیاست
-نه بهت امیدوار شدم،آورین آورین
رادمان:راستی رائیکا خبر داری امشب عمه و بچه هاش میان؟؟
-آها راست میگی ها،این آترین گفت ولی من یادم رفت...راستی شما دو تاازشون چی میدونید؟؟؟تا حالا اصن باهاشون حرف زدین؟؟؟
آترین:در حد یک مقدار آشنایی تو چت باهاش داریم
-مثلا؟!؟!
رادمان:مثلا اینکه از وقتی داوین هفت سالش و دایانا دو سالش بوده رفتن پاریس و بعد از هیجده سال یعنی امسال یادشون اومده ایرانی هم هست؛عمه هم که کلا تا حالا دو بار بیش تر نیومده...شوهر عمه هم که کیف کفش چرم واین جور چیزا داره...اوممم دیگه همیناست،چیه دیگه ای نمیدونم
romangram.com | @romangram_com