#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_15






وای نکنه اون شب خواستگاری با هم آشنا شدن؟؟؟؟نه بابا رها که گفت بعد من عمو اینا رفتن!!!!تو این فاصله ای که من فکر میکردم،پسرا هم خودشون رو معرفی کردن و رسیدیم به در ورودی پارک

ملودی:بچه ها هستین تا سرویس مسابقه دو بذاریم؟؟؟

من که استاد با یک لبخند پیروزمندانه با یک کوچولو غرور گفتم:هستم ولی از همین الان خودتون رو بازنده فرض کنید!!!

رومینا:منم هستم،رها تو چی؟!؟؟

رها:مشکلی نیست قبول

رادمان تا رها موافقت کرد قبول کرد ،من میگم اینا مشکوکن ها،تو این فاصله درگیری های ذهن من همه قبول کردن

آترین:میگم خجالت نکشین از سن هاتون ها!!!

با این حرف آتی دخترا برگشتن منو نگاه کردن

-مگه ما چندسالمونه؟؟؟

یانا:تازه ،مگه به سن و ساله؟؟؟

سام راد:راست میگه آترین مگه به سن و ساله؟؟؟بیا خوش میگذره

آترین با یک نگاه شیطون یک باشه گفت و شروع کرد به دویدن...پس بگو آقا میخواست جر بزنه..ما هم تازه به خودمون اومدیم و شروع کردیم به دویدن.....آخرای راه بودم که با کشیده شدن دستم ،رفتم سمت درختا..-آهای ولم کن تو کیئی؟؟؟؟

یارو:منم سام راد

-وا،خل شدی؟؟؟

کنار یک درخت وایساد و جوابم رو داد:تو با خودت چی فکر کردی؟؟؟

دوهزاریم افتاد داره درباره دیشب میحرفه...

-ترجیح میدم درباره دیشب نحرفم

+ولی من ترجیح میدم ،یعنی چی که پا میشی و میری؟؟؟

-به خودم مربوطه

+دلیلت چیه؟؟؟

romangram.com | @romangram_com