#خیانتکار_عاشق_پارت_98

از شنیدن صدام سرشو بلند کرد و لبخندی به روم زد

_سلام خانم خوشگله!

نشستم کنارش

_خوبی عزیزم؟

_وقتی تو رو می بینم اگه بد باشم هم خوب می شم

_اتفاقی افتاده؟

_نه!

_بگو...

پوزخندی زد و زیر لب گفت:

_مرتیکه عوضی؛ فکر کرده با خر طرفه نمی دونم راپورت منو به پلیس می ده.

یه لحظه سر شدم.

نکنه از بچه های سازمان باشه!

تعجبم رو پنهان نکردم

_یعنی پلیس جاسوس فرستاده شرکت؟

چرا؟

_دنبال آتو می گردن مادر...

کلا فرهنگ فحش ناموسیش گسترده بود.

با ترس ساختگی ای نگاهش کردم و همون وحشت رو به صکرت لرزشی به صدام وارد کردم:

_ چیزی که برات خطرناک بشه رو گزارش داده مگه؟

_غلط کرده با هفت پشتش...

نیشخندی زد و ادامه داد

_مگه برگه آچارن که کسی بدزدتشون؛ مادر نزاده کسی رامتین هدایت رو دور بزنه و قسر در بره_گرفتیش؟

بی تفاوت گفت:

_آره فرستادمش بلایی سرش بیارن ننشم نشناستش

ترس تموم وجودم و گرفت...


romangram.com | @romangram_com