#خیانتکار_عاشق_پارت_117
***
_دکتر حالش چطوره؟
مشکل جدی ای داره؟
_شما چه نسبتی باهاش دارین؟
رامتین که هنوز از فشار عصبی ای که امروز بهش وارد شده بود هنوز عصبی بود داد زد
_آقا به تو چه مربوطه؟ دکتری یا مسئول ثبت احوال؟
من شوهرشم.
حالا حواب منو می دی یا نه؟
دکتر با اینکه از واکنش تند جا خورده بود، ترجیح داد پاپیچش نشه
مگه جز همسرش کسی می تونست انقدر نگران و مضطرب باشه؟
_منتظریم جواب آرمایش خون و فیزیوتراپیش بیاد تا ببینیم مشکل جدی داره یا نه الان با قرص و دارو بهتر شده.
جواب آزمایشو فیزیوتراپی هم چند ساعت دیگه
حاضر میشه
پوفی کشید از ایران زنگ زده بودن، انگار مدارک فنی و اطلاعاتی مهم شرکت دست خورده بود.
دستور پیگیری داده بود که شده تک به تک افراد شرکت رو بازجویی کنن تا بفهمن چی شده و کی بوده
در اتاق روباز کرد واومد داخل رائیکا با دیدنش سیخ نشست و با خودش گفت:
با این الم شنگه ای که را انداخته معلومه چقدر از دستم شکاره
اشک مصنوعی ای از چشمش چکید
و سعی کرد طوری که مثلا رامتین نفهمه تند تند پاکش کنه
با صدای آروم و دلربایی که فقط جلو رامتین داشت با بغض ساختگی صداش زد
_رامتین...
رامتین با قدم های محکم و عصبی بهش نزدیک شد.
هزار تا قول و قسم خورده بود، بگیرتش سالمش نذاره.
رائیکا هم می دونست که اینطوری مظلوم بازی درمی آورد.
رامتین با عصبانیت نگاهش می کرد.
romangram.com | @romangram_com