#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_89

پوفی کشیدم و تازه فهمیدم تمام مدت اردشیر کنار بنفشه دوستم ایستاده و داره به غرغرهای من گوش میده

_اردشیر میدونم سرت از روی بیکاری شلوغه ولی دلیل نمیشه به همه حرفای ما گوش بدی ای بابا

محمد_بازم دلیل نمیشه تو همه پسرارو به یه چشم ببینی

_بشین سرجات ببینم

بنفشه و مریم هم که مشغول ردوبدل کردن جزوه های من بودن باعث شد از شدت بی حوصلگیم یه نارنگی از توی کیفم دربیارمو پوست بکنم بعد یکهو متوجه چند جفت چشم گرسنه شدم بله دیگه مجبور شدم بهشون یکم بدم که درآخر فقط دو سه تا برای خودم موند همونارو توی دهنم گذاشتمو یه نارنگی دیگه از توی کیفم درآوردمو پوست گرفتم

امروز آنیدا نارنگی و خیار برام گذاشته بود که چون دیر بودو ویهان هم منتظرم بود همشو توی یه ظرف کردم با خودم اوردم وگرنه همیشه برام پوست میگرفتو توی ظرف میذاشت دقیقا عین این بچه مدرسه ایا:/

بنفشه_طرح خیلی خفنی کشیدیا مال منم میشه گفت خوبه پسرداییم کمکم کرد

اردشیر_پسرداییت پسره یا دختر؟

همزمان با بنفشه و مریم و محمد سرامون به سمت اردشیر چرخید که تازه خودش متوجه حرفی که زده بود شد یکم هول کرد بعد اهمی کرد

اردشیر_چیزه...یعنی آخه نیست دیشب باهاش تلفنی حرف میزدم دیر وقتم بود گفت دارم طرح میکشم خب آخه با پسرداییت...

بنفشه_آره با پسرداییم تا دیروقت نشستیم اینارو تکمیل کردیم درضمن پسرداییمم پسره آقای خنگول

اردشیر خواست حرفی بزنه که یکهو یکی از بچه ها بدو بدو وارد کلاس شدو نفس نفس زد

_بچه ها استاد اومد وای خداروشکر که زودتر از اون رسیدم

بعد کیفشو روی صندلی گذاشتو به معنی واقعی روی صندلیش سقوط کرد لازم به ذکر نیست که بگم این استاد شپشی که ما داریم هرکس بعد از خودش وارد کلاس بشرو راه نمیده

همراهه بچه ها به جوشو خروش افتادیم منم حسابی استرس گرفته بودم بساطمو سریع جمع کردم و مرتب نشستم همون لحظه اول بوی عطرش وارد کلاس شد بعد خودش

پشت سرش درو بست و مثل همیشه با اقتدار خاصی که آمیخته با حرکات و حتی قدم برداشتناش بود وارد کلاس شد کیف چرم قهوه ای رنگشو روی صندلیش گذاشت مثل همیشه خوشتیپ و مرتب بود یه کت و شلوار دودی رنگ که زیرش لباس مردونه صورتی روشن پوشیده بود

میشه گفت یکی از استادای جذاب دانشگاه بود اما خب وقتی باهاش کلاس برمیداشتی و میفهمیدی چه اخلاق سگی داره قیافشم از جلو چشمت میفتاد و فقط از ظاهرش خوشت میومد اونم برای یه مدت کوتاه

چشماش دقیقا همرنگ چشمای من بود یه چیزی بین رنگ آبی و طوسی خواهرم میگه رنگ چشمای من به مادرم رفته ولی حالا که رنگ چشمام شبیه رنگ این یالغوزه ازش زیاد خوشم نمیاد:/


romangram.com | @romangraam