#غرور_شیشه_ای_پارت_88
-حالا مثل ادم تعریف کن بگو چی شده . البته بدون سانسور ملتفتی که من عاشق جریانات عشقی بدون سانسور هستم پس جا ننداز که دروغت رو از افشین می پرسم .
همه جریان را سودابه برای او تعریف کرد .
فرناز با شادی او را در آغوش کشید و گفت :دیدی گفتم زندگی یک روز به روی تو هم لبخند می زنه و خوشبختی دوباره به سراغت میاد
-اما من خیلی از عواقبش می ترسم.اون پسر کسانیه که ما براشون کار می کنیم اگه مخالفت کنند که میدونم این کار و می کنند بازهم کسی که این وسط شکست خورده من هستم.حالا بگو تو چی کار کردی با این شاه داماد. خوبه یا نه . پریشب که ما رفتیم خوش گذشت ؟
-اره بابا . ولی مثل این که به تو بیشتر خوش گذشته به خصوص دیروز . منو باش فکر می کردم افشین حتما بلایی سرت اورده که خبری ازت نیست . نگو خانم به بلای عشق افشین خان گرفتار شده بودند .
-طفره نرو به من می گی بدون سانسور برات ماجرا رو تعریف کنم اون وقت خودت حرف وسط میاری . از کامیار بگو نکشتی بچه مردم رو ؟
-خیلی خوبه . تازه از افشین هم خیلی خوشش اومده بود می دونی وقتی شما رفتید به من چی گفت ؟
-نه چی گفت ؟
-گفت چه قدر این دوتا به هم میان . می دونم که به زودی بین اونها اتفاقاتی میافته .
-راستی می گی . این ها رو گفت. لطف داره . میدونی فردا تولد مه .می خوام یک جشن چند نفری راه بندازم .
-این که دیگه خیلی عالیه . باید به مادرت بگی با اون دستهای معجزه گرش یک کیک خوشمزه درست کنه .
-وای که به این زبونت . حالا دیگه مامان من معجزه گره ؟ باشه.
romangram.com | @romangram_com