#غرور_شیشه_ای_پارت_134
****
زمانی به شروع سال تحصیلی جدید نمانده بود . بنابراین باید کار انتقالش را درست کرد . علی اقا در باغ بود که سودابه به کنارش رفت .
-سلام بابا جون
-سلام دخترم . این جا چه کار می کنی ؟
-هم اومدم یک سری به شما بزنم هم این که مطلبی رو بگم
-بگو بابا جان .
-خب بابا می دونی . که سه هفته بیشتر تا باز شدن دانشگاه نمونده . خواستم بگم اگه می خواهیم از این جا بریم زودتر این کارو بکنیم .
-تو مطمئنی که به خاطر باز شدن دانشگاه ها این حرف زدی ؟
-بله در ضمن من فردا می رم دانشگاه تا تقاضای انتقالی رو دنبال کنم
-دختر بابا . این همه لجبازی برای چیه ؟ بیا و گذشت کن . حالا این پسره یک کاری کرده و پشیمانه تو دیگه کشش نده
-بابا جون . خواهش می کنم دیگه در موردش صحبت نکنید . دوست ندارم حرفی از اون بشنوم .
romangram.com | @romangram_com