#غرور_شیشه_ای_پارت_105


سودابه خندید گفت :نمی دونستم این قدر کلک تشریف دارید

-حالا کجاش رو دیدی هنوز باقی ش مونده .

سودابه اخم زیبایی کرد و گفت:دیگه زیادیت می شه باید صبر کنی .

-باشه صبر می کنم . فقط تا شب عروسی نه بیشتر قبوله ؟

سودابه گفت :افشین تو خیلی پر رویی

-در عوض تو هم خیلی کم رویی . اخه ادم با شوهرش هم این طور رفتار می کنه و این همه خجالت می کشه .؟

سودابه شاد گفت :باشه دیگه خجالت نمی کشم

-نه بابا .مثل این که هنوز هیچی نشده کمال همنشین اثر کرده

هر دو خندیدند . افشین دستان او را گرفت .

-سودابه . واقعاً خوشحالم که تو رو دارم .

-من هم همین طور . اصلا فکر نمی کردم بتونم یه روز کنارت باشم . داشتم با خیالت عادت می کردم.


romangram.com | @romangram_com