#غرور_شیشه_ای_پارت_101
علی اقا با احترام گفت :بزرگ این مجلس شما هستید پس هر امری باشه من در خدم تم
آقای افشار گفت :همان طور که متوجه شدید ما با ازدواج این دو جوان مخالفتی نداریم . فقط می مونه یک مسئله که اون هم کار کردن شما در این جاست . و این که اگه این وصلت سر بگیره دوست ندارم که شما این جا کار کنید
خانواده سودابه ناراحت شدند . سودابه با سرزنش به افشین نگاه میکرد . علی اقا آقا ناراحت گفت :شما به ما لطف دارید که دختر ما رو برای ازدواج برای افشین خان قابل دونستید . اما من که گفتم اون ها شرایطشون برای ازدواج به هم نمی خوره . و اینو بدونید که چه این وصلت انجام بشه چه نگیره ما قصد داریم از این جا بریم . حتی به یکی از دوستانم سپردم برام یک کاری پیدا کنه تا بیشتر از این شرمنده شما نشیم
خانواده افشار متوجه ناراحتی انها شدند .
آقای افشار گفت :شماها مثل این که متوجه منظور من نشدید . علی اقا خدای نکرده منظورم اخراج شما نبود .خودت می دونی که من کارخانه دارم . البته این پیشنهاد رو یک ماه پیش . قبل از بچه ها می خواستم بگم . ولی نشد .حالا فرصت مناسبه برای این کار . فکر میکنم شما به حد توانت ون این جا کار کردید و مریم خانم هم نیاز به استراحت داره . دوست ندارم سودابه فردا توی زندگیش با افشین احساس حقارت کنه . من به دنبال یک ادم مطمئن برای کار انبار داری می گشتم و کسی از تو مطمئن تر پیدا نکردم . انبار دار فعلی یک ماه دیگه بازنشسته می شه . تو به جای اون باید بیای و خونه ای هم از طرف کارخانه در اختیارت قرار میدن . حالا اگه راضی هستی بریم سر صحبت اصلی ؟
علی اقا شرمنده گفت :این طوری که حسابی شرمنده شما میشیم ؟
خانم افشار گفت :انگار زندگی من و افشار دوباره تکرار شده . البته برعکس جریان اینه که ما هم دقیقا در هنگام ازدواج شرایط شما رو داشتیم . با این فرق که من دختر پولدار بودم و افشار پسر فقیر . اما اون تونست دل منو بدزده و با وجود مخالفت های زیادی با هم ازدواج کردیم ولی بعد از مدتی افشار با کاردانی و پشت کارش تونست ثروت پدر مو چند برابر کنه . که اونو به عنوان داماد پذیرفتند و ما سالهای خوبی رو در کنار هم زندگی کردیم . امیدوارم اینها هم خوشبخت بشن
قرار جشن گرفته شد و انها در روز جمعه در جشنی به عقد هم در می امدند . خانم افشار یک بار دیگه به سودابه گفت :
-خوب دخترم . با تمام این حرف ها حاضری با پسر یک دونه و لج باز ما ازدواج کنی ؟
سودابه به افشین نگاه کرد بعد ارام گفت :امیدوارم بتونم خوشبختشون کنم
همه از این جواب خرسند شدند .
romangram.com | @romangram_com