#قصر_متروکه_خون_آشام_پارت_41
معنی اسم نوشیدنی را نفهمیدم،اما در هر حال ردش کردم و به جای آن یک لیموناد برداشتم،ربکا یک جام از آن برداشت و تا آخرنوشید.
اطراف را پاییدم،همان دکوراسیونی بود که دیده بودم اما لباس هایشان فرق میکردند.
طرح لباس هایشان شبیه هیچ طرحی نبود که قبلا دیده باشم،طرحشان شکلی بود که قدرت و خطرناک بودنشان را به نمایش گذاشته بود.
چشمم به میزی افتاد یک چند تا زن آنجا نشسته بودند،یکی از آنها سنش سال32،33میخورد و چشمان و موهای مشکی داشت، به من نگاه کرد سپس چیزی به دختری که جفتش بود گفت.
دخترک به من نگاه کرد و با چابلوسی به آن زن چیزی گفت که زن مو مشکی با بی تفاوتی تأیید میکرد.
نگاهم را از آنها گرفتم و آرام به ربکا گفتم:
ـ اونا کین؟
+منظورت کیه؟
ـ میز روبه رومون،همونی که چندتا زن نشستن،مومشکی که سنش بالاتر میزنه کیه؟
romangram.com | @romangram_com