#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_7
بابا: برو لباساتو عوض کن بیا ناهار بخوریم منم رفتم بالا ولی لحظه اخر دیدم طاها نشست پیش اونا رفتم لباسمو عوض
کنم دیدم گوشیم زنگ میخوره ارام بود
طناز: جونم ارامی؟
ارام: سلام طناز
طناز: سلام
ارام : خوبی ؟
طناز : خوب توچطوری ؟
ارام : فدات چه خبر؟
طناز: هیچی داشتم میرفتم ناهار بخورم
ارام : وای ببخشید برو
طناز :نه بابا بحرؾ بعد میرم
ارام : نه بابا بعداً میحرفیم که صدای اراد اومد
اراد:ارام بدو بیا با کی داری حرؾ میزنی ؟
ارام : داداش دوستمه طناز
romangram.com | @romangram_com