#انتخاب_من_پارت_31
امين : باشه الان ميتوني بري فقط به صنم بگو بياد داخل
: مرسي امين جان خبري شده منو در جريان بزار
امين: توهم چيزي يادت امد بگو
: باشه
بدون نگاه به اميرعلي از اتاق بيرون امدم
صنم : چي شده قاتل ملک پيدا شد چي گفتيد
: خودت برو داخل تا به جواب سوالات برسي
صنم : باشه عمه جوون
:زيادي حرص نخوري من تو ماشين منتظرت هستم
صنم : چشم
صنم رفت داخل اتاقم منم رفتم سمت ماشين پلي کردم موزيکو نواي ويولون تو ماشين پيچيد سرمو روي فرمون گذاشتم انگار ادم بدهاي داستان دارن ميميرن. جالبه حالا سوال اينجاست من ادم بد هستم يا ادم خوبه.؟!!!!!جواب اين سوالو نميدونستم فقط ميدونستم اميرعلي از دستم ناراحته شايدم حق داره شايدم نداره اما من مجبور بودم وگرنه الان زندگي صنم هم نابود شده بود اميرعلي هم تا حالا مامور مخفي بوده چون مجبوربوده اين کار منم يه چيزي تو همون مايه هاست نميدونم اخر و عاقبت اين عشق به کجا ختم ميشه اما من اميد دارم من با اميرعلي خوشبخت ميشم اما اين گذشته ي شوم داره سايه ميندازه رو آينده اميرعلي حق داره راجبه گذشته من بدونه من بايد بهش بگم نه کامل و با جزئيات اما بايد بگم من پراز راز بودم اما راز هاا بايد فاش بشن خدايااا بهم کمک کن. نميدونم الان صنم چه حالي داره حتما داغون داغونه البته حق نداره واسه اون زالو ناراحت بشه دلم براي صنم ميسوخت خداياا هوايه منو که نداشتي هواييه صنم رو داشته باش يه مشت افکار در هم برهم داشتم نميتونستم روي يه چيزي تمرکز کنم صنم امين اميرعلي قتل قاتل عشق انتقام راز گذشته اينده خودم اي خدااا مغزم ترکيد از هجوم اين همه واژه اين همه فکر خدايا تاوان اين عشق چي بود اخر داستان چي ميشه.
در ماشين باز شد سرمو از روي فرمون ماشين برداشتم
صنم با حالي پريشون و داغون سوار ماشين شد و اروم اروم گريه ميکرد راه افتادم گريه هاي صنم رو اعصابم بود کنار سوپرمارکت ايستادم دوتا اب معدني خريدم شيشه ي اب رو مقابلش گرفتم
: بيا بخور
شيشه ي اب رو از دستم گرفته ضبط رو روشن کردم. ميخواستم صنم هم مثل من با نواي موسيقي اروم بگير شايدم نميگرفت اما اين تنهاا کاري بود که فعلا از دستم برميامد فشار زيادي روي صنم بود توي اين چند روز خيلي اتفاق هاي دردناک و عجيب افتاده بود اما من از مرگ محمد حسين ناراحت نبودم و اين اشکهايش رو لايق اون زالو نميدونستم شايدم من زيادي سنگ دل بودم به آپارتمان رسيدم با کمکم از ماشين پياده شد حالش داغون داغون بود به اتاقش رفت به شدت به قهوه نياز داشتم پس قبل از هر چيزي قهوه ساز رو روشن کردم و قهوه داخلش ريختم لباسامو با يه تونيک سبز و شلوار پسته ي عوض کردم به اتاق صنم رفتم روي تخت نسشته بود و گريه ميکرد بشدت عصبي شدم روي تخت نسشتم و بازوهاشو گرفتم
: بسه صنم بسه چرا داري خودتو به خاطر يه آشغال داغون ميکني به خاطر اوني که پاکي چندين دختر رو به تاراج برده اون کي قاتل بچه هاي هست که خودش به اين دنيا دعوت کرده تو ميدوني تاراج ابرو چيه ميدوني درد از دست دادن بچه چيه مرگ کمترين مجازات واسه اون بي وجدان هست پس صنم بس کن.
بازوهاشو رها کردم و از اتاق زدم بيرون تند تند نفس عميق کشيدم حالم بد بود تند رفته بود اما دست خودم نبود تو اتاق دنبال دارو ميکشم به شدت نياز به قرص داشتم وگرنه ديووونه ميشدم بالاخره پيدا کردم سه تا قرص انداختم بالا از اتاق زدم بيرون قهوه داخل ليوانم ريختم به اتاقم برگشتم زندگيم شده بود مثل قبل قهوه قرص خواب موزيک گريه روي تخت دراز کشيدم ميدونستم با اين قرص هاي که خوردم تا صبح ميخوابم هدفون رو روي گوشم گذاشتم و پلي کردم اهنگ رو
/من اونيم که سايه ام نداشت / دلش رو تو کوچه جا گذاشت / همون که تو دلش غم ها رو کاشت / غير از اين سکوت چيزي برنداشت / من اونيم که گريه ميکنه/ همون که بغض ول نميکنه / همون که هيچکي باورش نکرد / صدام که سر به اسمون کشيد دلاي عاشق و به اين جنون کشيد / خدا ببخشه اونو که نموند / که قلب سادمو اون به خون کشيد / عشق ادعا سرش نشد اخرش نشد / که ياد من بره / اسمون باورش نشد کبوتر ش نشد / دوباره بپره / من اونيم که خيره رو دره خوشيشو ميده غصه ميخوره / که حالش از هميشه بدتره / دل نميده و دل نميبره / کسي که با کسي قدم نزد/ تو خونه عکسي جز غم نزد/ سري به قلب عاشقم نزد / اونکه رو دلم زخم کم نزد./
خوابم برد.
صبح با صداي صنم که اسمو صدا ميزد بيدار شدم
صنم : عمه بيدار شو چته شده چرا بيدار نميشي
romangram.com | @romangram_com