#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_32
می داد شمارشو گرفتم
هر چی منتظر موندم جواب نداد دوباره گرفتم.
-بله.
-س..سلام.
-شما؟
-آنیمام.
-چی شده؟اتفاقی افتاده قلبت درد می کنه؟
-نه.
-پس چی؟
-چطور بگم آخه قول بدین دعوام نکنین.
-بستگی داره چی باشه.
ایشش پسره نکبت چقدر خودشو دست بالا گرفته.
-می شه اجازه بدین برم بیرون بخدا دوستم زنگ زد گفت بریم.
صداش جدی شد.
-نه.
-تورو خدا الان من بهش چی بگم.
-وقتی بی اجازه قول می دی همین می شه.
-خواهش می کنم اصلا چرا نباید برم مگه چی کار کردم.
-رو اعصابم راه نرو گفتم نه یعنی نه.
با بغض گفتم:
-تو خدا تو این عمارت پوسیدم.
چند لحظه چیزی نگفت.
-باشه برو وای بحالت دیر بیای یا با پسری قرار داشته باشی منو که می شناسی که.
ذوق کردم وای یعنی گذاشت.
-شنیدی چی گفتم؟
- آره کاری نمی کنم ممنون خیلی ممنون.
از بس ذوق کردم اصلا نمی فهمیدم چی می گم
بدون حرف دیگه ای قطع کرد.
ولی اخلاق گندش عوض نمی شه تا ساعت چهار هر کاری مونده بود رو انجام دادم رفتم تا آماده بشم.
romangram.com | @romangraam