#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_140

-چی شده آنیما این وقت شب زنگ زدی مشکلی پیش اومده؟

،من اینجا دارم از استرس میمیرم بعد تو گرفتی خوابیدی.

صدای خندش بلند شد.

-چرا باید بیدار بمونم؟

-ناسلامتی فردا قراره ازدواج کنی ما.

-بگیر بخواب دختر.

سپس با صدای شیطنت آمیز گفت:

-نمی خوای که فردا بلند شدی دور چشمات باد کرده باشه زشت بشی از این بدتر می شی.

جیغم بلند شد که شروع کرد خندیدن.

-خیلی خری.

گرفتم قطع کردم راست می گه چشمامو بستم خوابیدم صبح با سروصدای سارا بیدار شدم.

به طرف آرایشگاه رفتیم

با صدای زنه به خودم اومدم.

-تموم شد گلم ببین چقدر خوشگل شدی هرچند خوشگل بودی.

با این حرفش بلند شدم خودمو تو آیینه نگاه کردم خوشمل شده بودم لباسمم خوشگل بود آرسامو دق دادم تا اینو گرفتم همش می گفت بازه.

با صدای جیغ سارا از جا

پریدم.

-چته سارا؟

-چقدر گوگول شدی؟

یه ژست گرفتم و گفتم:

-انتظار داشتی شب عروسی من تو خوشگل بشی.

ابروهاشو بالا انداخت و گفت:

-اولاً نگفتم خوشگل گفتم گوگول دوماً من از تو خوشگل ترم.

با لبخند نگاش کردم خوشگل شده بود.

صدای دستیار آرایشگر بلند شد.

-آقا داماد اومد.

تپش قلبم بلند شد با استرس

از پله های آرایشگاه پایین اومدم،آرسام دم در آرایشگاه همراه با دست گل منتظر وایساده بود.

نگاش که به من افتاد بدون اینکه پلک بزنه خیرم شده بود


romangram.com | @romangraam