#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_138
میکنید به گوشه باغ اشاره کردم.
-اونجا ده تا سگ هست هر کدوم یکی رو همراه خودتون داشته باشین کسی بدون اجازه من حق وارد و خارج از عمارت نداره.
بعد این حرفم به طرف عمارت رفتم خدمتکار خدمتکارا در حال کار بودن
وارد اتاقم شدم سیگاری برداشتم،رو مبل نشستم این چند روزه داشتم رو نقشم کار می کردم.
نفرتم به آرسام دوبرابر شده بود هر کاری برای نابودیش انجام می دادم از جام بلند شدم.
بیرون عمارت و نگاه کردم کاری که گفتم و انجام دادن هر کدوم همراه سگ با کلت یک قسمت از باغ بود.
کار اصلیم تازه شروع شد فهمیدم بین افراد قبلیم یکی
جاسوس بوداون باعث شد که تمام دوربین ها از کار بیفته تقصیر اون بود که الان آنیما پیشم نبود.
برای همین به سعید یکی از رفیقام که تو این کاره سپردم پیداش کنه.
حروم زاده مخفی شده بود از خیانت متنفرم و اون بهم خیانت کرد باید تقاص شو پس بده صدای تلفنم بلند شد نگاه کردم سعید بود چقدر حلال زاده.
مهند:امیدوارم خبر خوشی داشته باشی.
سعید:منو دست کم گرفتیا
تا سه بشماری می بینی اون حروم زاده پیشته.
یکی از ابرو هامو بالا انداختم
همون لحظه بچهها در عمارتو باز کردن دوتا ماشین وارد شد که یکیش متعلق به سعید بود.
تلفنو بدون حرفی قطع کردم
باورم نمی شد انقدر زود پیداش کرد،بچهها سیامک خائن و به طرف زیر زمین بردن در زده شد سعید اومد تو برگشتم طرفش.
مهند:آفرین داری.
ابروهاشو با شیطنت بالا انداخت.
مهند:چه خبر از کار و بار؟
-دیروز یه محموله دریافت کردیم گفتم فعلا سرت شلوغه خودم انجام دادم.
-خوب کردی تو این اوضاع نمی تونستم به فکر اون محموله باشم.
بعد اینکه سعید رفت به طرف زیر زمین رفتم سیامک رو زمین افتاده بود از دهن و دماغش خون می اومد.
رفتن رو صندلی روبهروش نشستم سرشو بالا گرفت با ترس نگام کرد پوزخند رو لبم نشست با خونسردی نگاش کردم.
-به من خیانت می کنی کاری می کنم از به دنیا اومدنت پشیمون بشی.
به بچهها اشاره کردم که با مشتو لگد افتادن به جونش وقتی کامل داغون شد.
از جام بلند شدم چاقوی تیزی که رو میز بودو برداشتم کنارش نشستم از موهاش گرفتم سرشو بلند کردم با بی حالی نگام می کرد.
چاقو رو کشیدم رو صورتش که فریادش بلند شد
با صدای بلند خندیدم.
romangram.com | @romangraam