#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_136

بعد تعویض لباس از اتاق زدم

بیرون صدای آرسام از اتاقش می اومد رفتم پشت در گوشمو چسبوندم.

آرسام:ببین زر نزن فامیلتم باشه باید مجازات شه.

-التماس بی خود نکن وقتی داشت جاسوسی منو می کرد باید فکر اینجا هاشم

می بود.

با نعره ای که زد هول شدم در اتاق نمی دونم چطور باز شدشوت شدم تو اتاق اول با تعجب نگام می کرد.

یهو اخماش تو هم رفت به کسی که پشت تلفن بود گفتم:

-دیگه هم مزاحم نشو.

تلفتو قطع کرد انداخت رو مبل.

-فالگوش وایساده بودی.

به لکنت افتاده بودم.

-خب..خب داشتم رد می شدم صدات بلند بود حرفاتو شنیدم.

اخماش بیشتر تو هم رفت.

-فکر کردی من خرم دفعه آخرت باشه بهم دروغ می گی درضمن من از فالگوش وایسادن بدم میاد تکرار نشه.

این چرا همش دستور می ده دیگه شور شو در آورده یه قدم بهش نزدیک شدم.

آنیما:انقدر بهم دستور نده زیر دستت نیستم که.

کلافه نگام کرد و گفت:

-فعلا حوصله بحث ندارم.

-دارم می گم اخلاق تو درست کن.

-هه تو کاری به اخلاقم نداشته باش.

داشت از کنارم رد می شد که دست شو گرفتم برگشت طرفم.

-خودت می فهمی چی می گی قراره زنت بشم یعنی چی این حرفا؟

صورتمو گرفت تو دستش.

-بیین آنیما آخه حرف زور می زنی من کجا گفتم زیر دستمی

تو خانوم خونمی عشقمی.

دستشو دورم حلقه کرد

سرمو رو شونش گذاشتم آروم زمزمه کردم.

-عاشقتم.

با شنیدن حرفم حلقه دستش تنگ تر شد.


romangram.com | @romangraam