#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_100

اصلا نفهمیدم چی شد

که نزدیکش شدم آخ مهند این

دختره خودش که ناقص

هست تو هم دیونه کرد رفت.

یاد قیافش وقتی که گفتم

می خوام به یکی از اون شیخ ها بفروشمش می افتم خندم می گیره.

برای این آرسامم یک فکر درست حسابی دارم

پسره کثافت رو من دست بلند کرد.

وقتی بی هوا تو اتاقش رفتم

چیزی سرش نبود اگه اون موهارو برای آرسام خان بفرستم چه حالی می شه.

لبخند شیطانی رو لبم اومد

دوباره به طرف اتاقش رفتم

می.خواستم درو باز کنم که یه حسی مانع شد.

یاد چشمای مظلومش افتادم

نمی دونم چرا دلم براش سوخت برگشتم به طرف اتاقم رفتم لباسمو عوض کردم رو تخت دراز کشیدم.

چند لحظه گذشت که در زده شد.

مهند:بیا تو.

در باز شد شیوا رو دیدم که با

عشوه به طرف تخت اومد

لباسشم که هیچی نداشت یه پوزخند کنج لبم جا گرفت.

برای یه شبم که بد نبود

از جام تکون نخوردم رو تخت خم شد .

با نور خورشید چشمامو باز کردم بغل دستمو نگاه انداختم هه.

مهند: هی بیدار شو.

با صدای بلندم از جا پرید.

شیوا:چی شده عشقم؟

مهند:زر نزن من برات همون رئیسم افتاد حالا گمشو برو بیرون.

اخماش تو هم رفت

لباس شو پوشید از اتاق رفت بیرون دختره احمق با خودش چی فکر کرد.


romangram.com | @romangraam