#دزد_قلبم_پارت_96

هومن با خنده کفت:ایشون هم شکوفه خانوم هستن

بعد دست شیدا و شروینو گرفت و برد آشپزخونه خواستم برم سمتشون که شکوفه بازومو گرفت و گفت:چطوری اری جون؟

با اخم گفتم:زهرمار اری تا حالا کدوم گوری بودی؟

-بابا حال تو خونه موندن نداشتم زدم بیرون

-میمیردی منم میبردی؟منم میخوام بیرون برم

شیدا اومد کنارم و درحالیکه لبخند میزد گفت:اتفاقا منم میخواستم الان برم بيرون میای باهام؟

مردد نگاهی بهش انداختم که ادامه داد:بیا دیگه خوش میگذره

سری تکون دادم و رفتم لباسامو عوض کردم و برگشتم تو سالن رو به شکوفه گفتم:تو نمیای؟

لبخندی زد و گفت:نه تو برو خوش بگذره

از همه خداحافظی کردیم و سوار بنز شیدا شدیم و پیش به سوی بیرون

اول رفتیم تو یه پاساژ بزرگ و شیدا اصرار کرد یه لباس انتخاب کنم

هرچیم میپرسیدم چرا میگفت واسه یه دوست میخواد

romangram.com | @romangram_com