#دزد_قلبم_پارت_75
راستش من پرونده های شرکت های البرز و رستگار رو خوندم مشکلی نداشتن میتونیم باهاشون قرار داد ببندیم
-لطفا پرونده ها رو بذارید خودم بررسی میکنم
چشمی گفت و پرونده ها رو روی میز گذاشت
منتظر شدم بره بیرون که گفت:ببخشید مهندس
-بفرمایید
-راستش آخر این هفته من یه مهمونی گرفتم و نصف بچه های شرکت هم دعوت هستن خوشحال میشم شما هم تشریف بیارید
اخمی کردم و جواب دادم:از دعوتتون ممنونم اما سرم شلوغه
-ولی بدن شما صفا نداره
ناخودآگاه اخمم عمیقتر شد و گفتم:عرض کردم سرم شلوغه بفرمایید
و دیگه بهش توجه نکردم
با شنیدن صدای پاشنه ی کفش و دنبالش بسته شدن در نفس بلندی کشیدم و روی صندلیم ولو شدم
romangram.com | @romangram_com