#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_18


وای خدای من

مریم زرتو پرت میکرد فاطی همین طور وپسرها هم یه ورپلاس بودن منم داشتم میمردم. نمیدونم چرا انقد طول کشید

چند ساعتی روصندلی نشسته بودیم تا دکتر امد. پاشدیم رفتیم سمتش گفت بردیمش سی سیو دعا کنین بازمشکلی پیش نیاد

مامان حسین:وای خدا بچمو ازتو میخام.

خاله تروخدا آروم باش داداش اینحور ببینتت بدترمیشه ک

آخ بچم افتاده رو تخت بیمارستان میتونم خوب باشم

رفتم یه لیوان آب اوردم دادم خورد بهترشد

بعد دوساعتی حسین بردن بخش گعتن خوب شده.

رفتیم تو

تینا:حسین خوبی چیشده بودآخه

حسین: خداروشکر خوبم ماشینم خراب شده بود داشتم پیاده میومدم. یه ماشین داشت با سرعت میومد سمتم انقد هول شده بودم که نفهمیدم چیشد.

خداروشکر حال حسین خوب شده بود فقط دکتر گفت تا فردا بمونه تا حالش بهتربشه باید یه جایی بره آب هواش خوب باشه

ما بریم خونه تا فردا حسین مرخص بشه بریم دنبالش

امروزم نشد بریم کافی شاپ

سوارماشینم شدیم

مریم جلونشست فاطی ، محمد و امیرم پشت اخه همه بامن امده بودن داشتیم حرف میزدیم

که محمد گفت :کجا ببریم حسین و که هواش خوب باشه

بچه ها بریم شمال ما قبل کافی شاپ میخاستیم بریم اما باباهامون گفتن هواخرابه پیچوندن نرفتیم الان میتونیم بریم هم هوایی بخوریم هم هوای شمال خوبه حسینم میبریم

مریم و فاطی:وای آره دلمون پوسید بریم شمال دلمون تنگ شده

پسرا هم بعد یکم فکر گفتن باشه همه رو رسوندم دم کافی شاپ ک ماشیناشون بردارن برن خونه

رسیدم خونه گفتم بابا ما فردا میریم شمال یادت ک نرفته بعدشم دیگ نپیچونا بابا خوشگلم بابای کردم بااخم نگام کرد رفتم توتختم خابیدم وسیله هامو جمع کردم تا صبح پاشم بریم بیمارستان حسین و برداریم ازهمون وربریم ساک حسینم پسرا میرن برمیدارن براش.

خیلی خسته بودم گرفتم خابیدم

ساعتم زنگ خورد باصدای(بع بع )پاشدم گفتم مریم ذلیل شی چرا یادم میره عوضش کنم وای.

پاشدم یه دسشویی رفتم کارمو کردم. یه آرایش خوشگل کردم حاظرشدم رفتم پایین خداحافظی کردم.

مامان کاری نداری

مامان:دخترم مواظب خودت باشا با احتیاط رانندگی کنا..

باشه خوشگلم خیالت راحت.

بابا و تیام خداحافظ بوس بوس

بابا:خدابه همرات عزیز بابا

تیام:برو بسلامت آبجی کوچیکه

رفتم سوارماشین شدم رفتم دنبال مری و فاطی

رسیدم جلو درمری اینا.

مریم بپربالا دیرشد

مریم:سلام تی تی

سلام مری

romangram.com | @romangraam