#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_131
-بگه. البته اگر تا اون موقع هنوز زندگیشون ادامه داشته باشه. من کاوه رو بهتر از خودش میشناسم. خوب میدونم که خیلی حسوده.
-داری چی کار میکنی؟
-هیچی....دارم زندگیمو میکنم. میخوام یه مدت خوشحال زندگی کنم....بده؟
-من نمیدارم.
-پری لطفا دخالت نکن....باور کن تا عمر دارم نمی بخشمت.
-یعنی بذارم هر کاری دلت می خواد بکنی؟
با بغض گفتم:
-نگران نباش....انقدرام پست نیستم ولی انصاف نیست مهری انقدر راحت زندگی کنه، تازه خودت که دیدی من کاری بهش نداشتم...اون بود که اذیتم کرد و آبروم و برد.
-خیلی خب گریه نکن، اگر هدفت فقط گرفتن حال مهریه کاری ندارم ولی قول بده که زندگیشون و خراب نکنی یادت باشه که تو مثل اون نیستی.
با سر باشه ایی گفتم. پری خندید و گفت:
-وای چقدر گشنمه....از وقتی بیدار شدم مخمو کار گرفتی....دیگه دارم ضعف میکنم.
منم خندیدم .پری گفت:
-پاشو بریم یه چیزی بزنیم بر بدن.
همون لحظه برای گوشیش sms اومد. پری بعد از خوندنش گفت :
-البته اگر هیراد بذاره.
قبل از اینکه از اتاق بریم بیرون گفتم:
-راستی به هیراد چیزی نگیااااا، جلوی آرتام اصلا به روی خودت نیار که قضیه رو میدونی....من قول دادم به کسی نگم.
romangram.com | @romangraam