#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_90


بهزاد خندید: خب خانمم بپرم بالا

الهه: نه ولش

- عــــــــــــــــــــــه بسه دیگه ....الی(الهه) کی میان

الهه : امشب ساعت ۸

- چــــــــــــــــــــــــــــــی من هنوز آماده نشدم

الهه: خواهر من یه نگاه به ساعت کن تازه۱۲ ظهره ۸ ساعت وقت داری ها

- راست میگی ها من برم لباسا مو آماده کنم





بدو بدو رفتم تو اتاقم ...در کمدمو باز کردم ...اومم ببینم چی دارم...

لباسامو گشتم تا یک لباس مناسب پیدا کنم

چشمم به یه بلیز دامن خورد ...یه بلیز به رنگ سفید ساده آستین سه رب دامنشم کلوش بود به

رنگ یاسی یکم بالا تر از زانو بود ...همین خوبه ..

روی تخت گذاشتمشون به سراغ صندل هام رفتم ..یه صندله یاسی که یه پاپیون کوچولو

داشت آوردم بیرون اونم گذاشتم رو تخت ..

و رفتم آشپز خونه

-مریم .. سارا

مریم: بله خانم چیزی لازم داشتید

- امشب مهمون داریم دوست دارم سنگ تموم بزارین از هر نوع غذا و دسر عمارت هم

عین دسته گل باشه

romangram.com | @romangraam