#دل_من_دل_تو_پارت_99


-دختر این همه مو رو از کجا آوردی؟!

-از ریشه ی سرم!!!

از حرفم قهقه ای زد و شونه ای بالا انداختم؛گفت:

-مشکلت چیه؟! میخوای کوتاهشون کنی؟!

-عمراً! این همه سال زحمت نکشیدم که کوتاهشون کنم!اشکال داره مقنعه بزنم تا موهام دست و پا گیر نشه؟!

-نه چه ایرادی؟! فقط گرمت میشها!

-ایراد نداره!

سری تکون داد و موهام رو چند لایه ای بستم و مقنعه و هد بندم رو گذاشتم،تو آینه نگاه کردم! خوب شده بود نفسی عمیق کشیدم آماده بودم رفتم بیرونو ماریانا هم آماده بود! همراهش بیرون از دفتر رفتم و پشت سرش میرفتم رو به روی یه در شیشه ای در رو باز کرد و با یه سالن ورزشی بزرگ رو به رو شدم! چشمام از تعجب گرد شدن خیلی جالب و عالی بود و راحت میشد اینجا ورزش کرد! یه قسمت سالن پر بود از وسایل ورزشی و نصف دیگه کاملا خالی بود و تشک پوش شده بود و مطمئنا برای تمریـن کاراته بود! نفسی عمیق کشیدم و ماریانا گفت:

-بـبین اول یکم نرمش کن نرمش که بلدی؟!

-البته!

-باشه پس خودت رو گرم کن و من هم یکم خودم رو گرم میکنم تا آماده شی.

سری براش تکون دادم و نفسی عمیق کشیدم و شروع کردم به درجا زدن خوب بود که ترتیب نرمش کردن رو بلد بودم بعد در جا زدن حرکات کششی رو انجام دادم و داشتم دوباره در جا میزدم و کم کم درجا زدنم به زانو بلند زدن تبدیل شد و صدای ماریانا به گوشم خورد:

-ایول! آفریـن... خوبه ترتیب نرمشا رو بلدی همینجوری ادامه بده دو تا پله جلوتر افتادی!

با لبخندی کم جون سری تکون دادم،داشتم به نرمشم ادامه میدادم که نفسم گرفت و با بالا بردن دستم نفسی عمیق وارد ریه هام کردم و با پایین آوردن دستام نفسم رو خارج کردم و کم کم حالم بهتر شد! ماریانا اومد سمتم و گفت:

-تا اینجا عالی بود! ببین الان میخوایم با هم یه مبارزه ی کوچیک داشته باشیم،بگم من توی کارم خیلی جدی ام، اگه بگم میزنم واقعا میزنم!

-منم جدیم بگم فرار میکنم واقعا فرار میکنم!

چپ چپ نگاهم کرد و شونه ای بالا انداختم خب من چطوری میخواستم از خودم دفاع کنم؟! بادی به غبغب انداختم و عین بروسلی داشتم گارد میگرفتم! با صدای یک دو سه گفتنش حمله ور شد سمتم چشمام گرد شد نه انگاری شوخی نداری پا گذاشتم به فرار حالا من بدو اون بدو اینقدر کل سالن رو دوئیدم که دنیا داشت سرم میچرخید! بعد یک ساعت دوئیدن و حسابی عرق شدت ،جفتمون وایستادیم من نفس نفس میزدم اما برای ماریانا عادی بود و گفت:

-این اولین قدم اصلیمون بود من میخواستم فرار کنی چون باید اینقدر بدوئی و تمرین کنی که اینجوری نفست نگیره واگرنه اگه روزی از دست دشمنی بخوای فرار کنی و اینجوری کم بیاری ...

romangram.com | @romangram_com