#دل_من_دل_تو_پارت_107
-جونم ماری! آفریـن بابا!
-بله عزیزم! وای آرامش؟
-جانم؟!
-بعد دیدن وحید یه جوری شدم...
-ای خدا پس بگو من چرا اینقدر من به عشق و عاشقی اعتقادی ندارم...
منو کشوند سمت مبل و گفت:
-آرامش، زندگی بدون عشق هیچه! باور کن.
-اما ماری تو که اینقدر زجر کشی چرا؟!
-ربطی نداره... آرامش وحید عاشق من نبوده اما این به این معنی نیـست که عشق بده... عشق واقعی واقعا هم زیباست... و مطمئن باش وجود داره! خیلی از عشق ها دو طرفن و تا آخر عمر خوشبختن...
-من که اصلا هیچ حـسی به عشق و عاشقی ندارم و از هیچ پسریم تاحالا خوشم نیومده!
-به به! خسته نباشی گلم!
-درمونده نباشی عزیزم!
خندید! انگار وحید رو دید خیلی خوشحال شد:
-ماری؟! اینقدر وجود وحید خوشحالت کرده؟!
-خیلی...
-حالا میخوای یکم حالش رو تو این مدت بگیری دلت خنک شه؟!
یه تای ابروهاش پرید بالا:
-چطور؟!
romangram.com | @romangram_com